امام رضا(ع)-شعر

یا امام الرئوف: 

احساس خواهد کرد کوه نور می بیند

وقتی که شهرت را کسی از دور می بیند

احساس انسانی که روی تکه ی چوبی

در عمق تاریکی دریا ، نور می بیند

جای قدمهای بهشتی تو را عاشق

در کوچه باغ سبز نیشابور می بیند

زائر همان آنی که مشهد می رسد ، خود را

با بچه آهوی شما محشور می بیند

هر کس که می آید میان صحن های تو

شور خودش را گوشه ی ماهور می بیند

با اشک می آید ولی دلخوش به روزی که

بالای بالینش تو را در گور می بیند

شاعر نگاهش سمت گنبد میرود اما

جای کبوتر دسته های حور می بیند

در بیت هشتم صحن کهنه – پنجره فولاد

انگار می گویند : مردی کور می بیند ...

سید محمد حسینی

معرفی وبلاگ

اشعار آیینی

 

جلسه شعر آیینی انگور (کلیک کنید)

امام رضا(ع)-شعر

غبار گیر به نرمی بال قو اینجاست

هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست


چقدر درد دل از راه دور پر زده تا...

چقدر حرف در آغوش بغ بغو اینجاست

 
همیشه یک نفر اینجا نشسته  گوش کند

همیشه فرصت یک صحن گفتگو اینجاست

 

و  گفته اند به فواره ای که در اوج است؟

که سر به خاک گذارد که آبرو اینجاست


قدم قدم همه جا آب و حوض و فواره

مگر که وارث خشکی آن گلو اینجاست


فدای واژه  سقا  که خانه خانه اوست

فدای بوی غریبی که از عمو اینجاست


چقدر ساده مرا تا به بی نهایت برد

چقدر آینه ی پاک روبرو اینجاست
 

هزار سمت مرا برده اند و آرامم

که مقصد همه آن هزار سو اینجاست
 

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

کسی حضور ندارد  وگرنه او اینجاست

محمد خادم

برگرفته از وبلاگ جلسه شعر آیینی انگور

امام رضا(ع)-شعر

قلبى شكست و دورو برش را خدا گرفت

نقاره مى‏زنند...  مريضى شفا گرفت

 ديدى كه سنگ در دل آئينه آب شد

ديدى كه آب حاجت آئينه را گرفت

 خورشيدى آمد و به ضريح تو سجده كرد

اينجا براى صبح خودش روشنا گرفت

 پيغمبرى رسيد در اين صحن پر ز نور

در هر رواق خلوت غار حرا گرفت

 از آن طرف فرشته‏اى از آسمان رسيد

پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت

 زير پرش نهاد و به سمت خدا پريد

تقديم حق نمود و سپس ارتفاء گرفت

 چشمى كنار اينهمه باور نشست و بعد

عكسى به يادگار از اين صحنه‏ها گرفت

 دارم قدم قدم به تو نزديك مى‏شوم

شعرم تمام فاصله‏ها را فرا گرفت

 دارم به سمت پنجره فولاد مى‏روم

جايى كه دل شكت و مريضى شفا گرفت

امام رضا(ع)-شعر

یا رئوف
باید همه به سمت شما رو بیاورند
دلها  به  لب  ذکر   هوالهو   بیاورند


باید  که  جن و  انس  تمام  ملائکه
ایمان به دست   ضامن آهو بیاورند

ما بهتر از شما که ندیدیم صاحبی
گر هست بهتری زشما کو؟ بیاورند


با تار  مویتان  که  برابر  نمی شود
گیرم   هزار  خرمن   گیسو   بیاورند

خسته  شکسته ام و  بسختی  رسیده ام
پشت   درم  بگو   که  مرا تو  بیاورند

در سفره هر چه میرسد از سمت مشهد است
آری هر آنچه هست  ار آن  سو  بیاورند

شاعر و مداح اهل زنده یاد بیت میثم کامیابی فر

جهت شادی روحش صلواتی بفرستید.

امام رضا(ع)-شعر

یا حق:

دل عاشق گواه خود دارد

عاشقی رسم و راه خود دارد

با من از شرط عقل امر مکن

دل دیوانه شاه خود دارد

عاقلان طعنه گوی عشاقند

عقل هم اشتباه خود دارد

حج فطرس طواف کرببلاست

هر ملک خانقاه خود دارد

می کشد نام کربلا همه را

شاه دلها سپاه خود دارد

گرچه ارباب مثل هر شاهی

عبد چهره سیاه خود دارد

در کنار حبیب و مسلم و حر

جون او نیز جاه خود دارد

کربلا، سامرا، مدینه، نجف

هرکجا بارگاه خود دارد

من امام رضایی ام چه کنم؟

هرکسی تکیه گاه خود دارد

مهدی بقایی

امام رضا(ع)-شعر

از ازل ای نگار بی همتا

گشته اين دل به عشق تو شيدا

پدرم را خدا نگه دارد

که مرا کرده بر در تو گدا

اولين درس عشق من این بود

اولين مشکلی که شد پيدا

اشک حلقه به دور چشمش زد

پدرم گفت: يا امام رضا

طفل بودم که در ميان رواق

گرم بازی و شيطنت اما

سنگفرش حرم به من آموخت

در کنار تو پرکشيدن را

روی سنگی که ليز می خوردم

فارغ از اصطکاک اين دنيا

باورم شد که دوستم داری

و گرفتی مرا بغل، حالا...

کاش در اين زمانه‌ی پيری

باز اين بنده را بغل گيری

مهدی بقایی

امام رضا(ع)-شعر سبکی

گوهر ولای تو ، به طینت من بود ای صنمم
ذکر خوب نام تو ، عبادت من بود ای صنمم
تو دلبر جانانه ، من عاشق و دیوانه
تو شمع ولا و من ، بر گرد تو پروانه
ای حاصل من ، آن روی مهت
ای قاتل من ، تیر نگهت
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت(۲)


جزهوای کوی تو ، به قلب ودلم نکنم هوسی
کافرم اگر به غیر یاد تو من بکشم نفسی
ای آروزی دل ها ، من بنده وتو مولا
دل با تو شود آرام ، آرام دل زهرا
من مال توام ، ای تاج سرم
جز کوی تومن ، جایی نروم
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت


هر زمان اسیر و مست ، زچرعه باده نام توام
شاه عالمم که من ، غلام غلام غلام توام
من مهر ولا دارم ، گر بار خطا دارم
در روز قیامت هم ، شادم که رضا دارم
هرکس که شود بیمار رضا (ع)
والله شود ، دلدار رضا (ع)
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت


بنده گدا کجا که مست سبوی رضا بشود
عبد بی حیا کجا که زائر کرب وبلا بشود
خجلت زده ام کردی ،از بس که کرم کرده ای
از لطف گدایت را ،راهی حرم کرده ای
آهوی دلم ، دنبال رضاست
قلب و جگرم ، اموال رضاست
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت

شاعر:مهدی بقایی

حضرت علی-شعر

تقدیم به صاحبان روز یکشنبه

دشت را نفخۀ بهار آمد

سبز رویی به لاله زار آمد

بالباسی به رنگ یاس سپید

علی ِ سیب دوستدار آمد

دستش انگشتر شرف شمسی

با نگینی نوشته دار آمد

آیۀ نور را سی و دو بار

خواند و آنقدر با وقارآمد

که عرق دانه های پیشانیش

از بلندا ی شاخسار آمد ...

و چکید آنچنان که چون باران

بر روی گونه انار آمد...!

با حیایی که بیشتر از پیش

پیشباز نگاه یار آمد

علی از کوچۀ بنی هاشم

رد شدو بر سرقرار آمد

علی آمد به خانۀ احمد

یار در خانۀ نگار آمد

در زدو کوبه یا علی می گفت

یا علی ها ی بیشمار آمد

وارد صحن خانه شد حضرت

اوپیاده ولی سوار آمد

با هزاران صف مَلَک های

صدو ده بار جان نثار آمد

درو دیوار خانه هو هو گو

بعد اینقدر انتظارآمد ...

آنکه این تاک باغچه نُه سال

یا علی گفت و مست ، بار آمد

تا ببیند که ساقی کوثر

آخر الامر میگسار آمد

تا بنوشد ز جام الرحمن

با دوچشمان بس خمار آمد

           ..............

فاطمه دخترم بیا بنشین

که برای تو خواستگار آمد

پسر عموی مکه ای زادم

مدنی شمس مه عذار آمد

او که در جنگ هر کجا ماندم

نام زیبای او بکا رآمد

جای من لیلۀ المبیت، علی

سوی مذبح به افتخار آمد

شایعه شد که در اُحد مُردم

دشمن ا زگوشه و کنار آمد

ناگهان بین دشمنان مردی

یا علی گفت و شعله وارآمد

او علی بود تیغ تیز به کف

تاکه در آورد دمار آمد

نفسش های سورۀ کوثر

دشمنش شد چو تار و مار آمد

با دو ابروی خوش کشیدۀ خویش

اسدالله بر شکار آمد

او ید الله فوق ایدیهم

صاحب تیغ ذوالفقار آمد

پاسخت چیست بر علیِ که

با چه اندازه اعتبار آمد

           ....

به دلش استخاره زد زهرا

بَه که قالوا بلی سه بار آمد

                                                                  غلامرضا فاتحی

میلاد امام صادق

«رفاقتی که گسست»

شاید کسى گمان نمى‏کرد که آن دوستى گسسته شود و آن دو که معمولا همراه یکدیگر بودند، روزى از هم جدا شوند. مردم یکى از آن‌ها را بیش از آن اندازه که به نام اصلیش بشناسند، به نام دوست و رفیقش مى‏شناختند. اغلب وقتى که مى‏خواستند از او یاد کنند، توجه به نام اصلى‏اش نداشتند و مى‏گفتند: "رفیق امام صادق (علیه السلام)"

در آن روز، مانند همیشه همراه امام (علیه السلام) بود و با هم داخل بازار کفش دوزها شدند.

خدمتکار سیاه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حرکت مى‏کرد. در وسط بازار، ناگهان به پشت سر نگاه کرد، ولی خدمتکار را ندید. بعد از چند قدم دیگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم او را ندید. سومین بار به پشت سر نگاه کرد، هنوز هم از خدمتکار که سرگرم تماشاى اطراف شده و دور افتاده بود، خبرى نبود.

براى مرتبه چهارم که سر خود را به عقب برگرداند، پس از مشاهده او، با خشم به مادر او دشنام داد و سپس گفت: کجا بودى؟

تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق (علیه السلام) به علامت تعجب دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانى خویش زد و فرمود: "سبحان الله! به مادرش دشنام مى‏دهى؟! به مادرش نسبت کار ناروا مى‏دهى؟! من خیال مى‏کردم تو مردى باتقوا و پرهیزکارى هستی. برایم معلوم شد در تو ورع و تقوایى وجود ندارد."

مرد که بسیار هول شده بود گفت: "یابن رسول الله! این خدمتکار و مادرش هر دو اهل شهر سند هستند. خودت مى‏ دانى که مردمان آن شهر اصلا مسلمان نیستند. مادر او هم یک زن مسلمان نبوده که من به او تهمت ناروا زده باشم."

امام صادق (علیه السلام) با ناراحتی فرمود: "مادرش مسلمان نبوده که نبوده. هر قومى سنتى و قانونى در امر ازدواج دارند. وقتى طبق همان سنت و قانون رفتار کنند، فرزندانشان حلال زاده محسوب مى‏شوند."

امام (علیه السلام) پس از این بیان به او فرمود: "دیگر از من دور شو ..."

بعد از این ماجرا، دیگر کسى ندید که امام (علیه السلام) با او راه برود، تا مرگ بین آنها به طور کامل جدایى انداخت‏.(1)

اما به راستی چرا امام صادق (علیه السلام) رفاقت خود با این فرد را قطع نمود؟ پاسخ این پرسش را در کلام خود حضرت می‌توان یافت:

"یکی از نشانه‌‌های شریک شیطان که تردیدی در آن نیست،‌ این است که شخصی دشنام گو باشد و باکی نداشته باشد که چه گوید و چه شنود."(2)

بدین ترتیب شخص دشنام گو، رفاقت شیطان را برگزید و دوستی با چنین فردی هرگز شایسته انسان مومن نخواهد بود.

مواظب باشیم رفیق شیطان نشویم ..

(برگرفته از کتاب "داستان راستان تألیف: "استاد شهید مرتضی مطهری" (با اندکی تصرف و اضافات))

سایت مذهبی وب فرارسیدن 17 ربیع الأول، سالروز ولادت

گنجینه دار علوم و زبان گویای توحید

ششمین پیشوای شیعیان

امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می‌گوید.

 


پاورقی ها:

1ـ اصول کافى، جلد 2، صفحه 324- وسائل الشیعه، جلد 2، صفحه 477

2ـ قال الإمام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام): "من علامات شرک الشیطان الذی لایشک فیه أن یکون فحاشا لایبالی ما قال و لا ما قیل فیه" (اصول کافی، جلد 2، صفحه 323)

 

شعر امام زمان

(عج الله تعالي فرجه والشريف)

دست هایت ضریح حاجت ها چشم هایت گل اجابت ها

شبنم روی گونه ی سرخت مایه ی سبزی طراوت ها

طاق ابروی قاب قوسینت لیت شعری این اشارت ها

تار تار بلند گیسویت رشته های نجات امت ها

نخ ابریشمی تسبیحت بند آزادی از اسارت ها

ای نگاه کبوترانه ی تو آسمان پر از نجابت ها

من زمینی نبودم از اول آمدم زیر خاک پایت ها

جمکرانی شوم همیشه شلوغ اصفهانی پر از ارادت ها

گل کنم شاعری شوم آن طور که تو داری بر او عنایت ها

هی نوشتند پشت ماشینها بر روی شیشها عبارت ها

خواهد آمد ، بیا ، گل نرگس کم کن از بینمان مسافت ها

جام جم با تمام حافظ هاش می کشند از لبت خجالت ها

السلام علیک ...خم بشوید می برازد تو را ریبود ها

هاشمی ! فاطمی ! ابوالحسنی ! به به تو با چنین اصالت ها

میم و حا میم و دال ای زیبا ای اباالقاسم رسالت ها

حیدری زاده ی دو تیغ ابرو کشته ی چشم تو شهامت ها

نور زهراییت تقدس وار سرزد از کوثرای ساحت ها

ای حسن صورت بقیع نشین ای کریم همه کرامت ها

کربلایی حسین و الفجری رجعت سرخ تا شهادت ها

وارث مه رخان لیلایی مات در جذبه شان شجاعت ها

چون علی اکبر و عموت عباس شده ای جزو سرو قامت ها

زینبی زینت علی طینت کوه صبر پر از صلابت ها

تازه مشهور می شوی حالا مثل سجاد در عبادت ها

بشکاف علم روز دنیا را باقر العلم و البلاغت ها

ربودی شیعیان جعفری ات ششمین صادق صداقت ها

بی تو مردند کنج زندان ها کاظم الغیظ ، باب حاجت ها

آهویت نه گدای تو هستم یادگار رضا و رافت ها

باز دریای جود جوشش کرد در جواد آب این سخاوت ها

تا گدایان سامری چون من درنقی خانه ی هدایت ها

یازده جلوه عسگری بشوند پشت این پرده ی بشارت ها

میرسد صوت مکه ایت به گوش یثربی گونه با فخامت ها...

...تفی آواز داد جاء الحق زهق باطل اهل طاعت ها

ای غزل باز از تو شیرین شد نمکین مهدی حلاوت ها

و تو طاووس بزم اهل بهشت آخرین حد به این ملاحت ها

غلام رضافاتحی

شعر تولد پيامبر

شق القمر که معجزه ای نیست !!!

 

از روی توست ؛ ماه اگر این سان منوّر است

از عِطر نام توست ؛ اگر گلْ معطّر است

آن چهره ی مشعشع و آن دیده ی پر آب

شأن نزول سوره ی والشّمس و کوثر است

جنّ و پری سپاه سلیمان اگر شدند

روح الامین به بیت تو هر آن مسخّر است

بال و پر فرشته ی آمین به راه توست

امر محال اگر تو بخواهی میسّر است

از لطف لایزال تو هر ناتوان اگر -

دستی به دامنت برساند توانگر است

همواره مزد را به تکاپو نمی دهند

از سفره ی عطای تو رزقم مقرّر است

در چشم طفل ‘ عکس بُوَد جذْبه ی کتاب

حتی بدون عکس ‘ کتابت مصوّر است

 

دارد به سمت نام تو نزدیک می شود

آغاز هر اذان اگر " الله اکبر " است!

کردی قیام و دور قیامت گذشت و رفت!

ما منتظر نشسته که کی وقت محشر است !!؟؟

نامت دوبار در صلوات آمد و مدام

از هر زبان که می شنوم نامکرّر است

حرفی تفاوت صلوات و صلو'ة نیست !

اجر صلو'ة با صلواتت برابر است

کی می شود که در غزلی جا دهم تو را ؟!

مدحت نیازمند غزلهای دیگر است

 

هر شعرِ از تو گفته اگر مُصحَفی شود

این انحصار معجزه ها منتفی شود

خَلق تو راز فلسفه ی کائنات بود

پس منطقی ست شعرم اگر فلسفی شود

 

اینکه تویی تبلورِ معیارْ در خلوص

اجماع ِ بی گمان عموم است با خصوص

با آنکه بی نیازی از اثبات ‘ در پی ات -

آیات آمدند به تکرار در نصوص

با تو مدینه قبله ی حاجات دیگری ست

نهج الفصاحه جلوه ی آیات دیگری ست *

بی معرفت به حقّ تو هرکس که زنده است

حین حیات ‘ نوعی از اموات دیگری ست!

در فرضی از مغالطه رد کرده خویش را

هرکس به جز تو در پی اثبات دیگریست!

کم می شود تواتُرِ اقوالِ بی سند

وقتی که مبتنی به روایات دیگری ست

تأخیر در عبادت و تکیه به قولِ غیر

در کثرتِ معاشرت آفات دیگری ست

گاهی تنفر از سکنات کسی دگر

شرم از صفات ماست که در ذات دیگریست!

بت ها شکسته اند ولی این جهان چرا

همچون گذشته گستره ی لات دیگری ست؟!

این قوم ‘ سر به راه به فرمان نمی شوند

موسی به طور در پی تورات دیگری ست

نامت مبارک است ولی گوش ما چرا

وقت اذان به جانب اصوات دیگری ست ؟

دنیا منظم است ولی در نماز تو

ترتیب دیگری ست ‘ موالات دیگری ست !

 

در چشم اهل دل به یقین هر مصیبتی

فرصت برای حال و مناجات دیگری ست

در وصف تو اگر که غزل ‘ چون قصیده شد

بی شک نیازمند به ابیات دیگری ست

 

پیغمبران قبل تو هریک جدا جدا

آورده اند نام تو را در کتابها

در آبْ نوح گفت و در آتش خلیل گفت!

موسی به کوه طور و مسیحا به جلجتا *

 

خورشید بی تو مشعل خوف و هلاک شد

اول به کوه زد‘ پس از آن در مغاک شد

از نیمه ی ربیع ِ نخستین دو شب گذشت*

ذکر فرشتگان همه " روحی فداک " شد

کس انتظار معجزه از سنگها نداشت

تا اینکه سنگ در قدمت تابناک شد

از جلوه ی تو بود تب بت پرستی اش !

مشرک اگر که مرتکب اشتراک شد!

آورده اند کافرِ در حالِ احتضار

بر لب دوبار نام تو آورد و پاک شد!

 

شق القمر که معجزه ای نیست ! چونکه ماه -

روی تو را که دید ؛ خودش سینه چاک شد !

 

دلداده ی تو هر که شود ‘ ترک سر کند

حال و هوای غیرِ تو از سر به در کند

چون گوش روزه دار به الله اکبر است *

چشمی که خواست سیر تو را یک نظر کند

تعیین نرخ ‘ تابع تصمیم تاجر است

هرکس که از تو چشم بپوشد ضرر کند

این شعر از قوالب رایج عبور کرد

شاعر نخواست وصف تو را مختصر کند

 

 

دلداده ای که گاه به دلدار سر زند

خوشباوری ست اینکه به او یار سر زند

در پاسخ تمام سؤالات ‘ نام تو –

از ماورای پرده ی اسرار زند

رزق کسی به اذن تو فرّاخ چون شود-

باید به مردمان گرفتار سر زند

میگردد از تصدّق تو عاقبت به خیر

وقت سلامت آنکه به بیمار سر زند

این ماجرای بعثت و غار حرا چه بود ؟!

کس دیده قرص ماه که از غار سر زند ؟!

ماه چهارده شبه را دیده ! منطقی ست –

دیوانه گاه اگر که به دیوار سر زند !

 

بود از نخست شیوه ی میخانه ها غلط !

باید که ضرب در دو شود جام هفت خط !

از این چهارده که گذشتی به جام خویش

تصویر " لا الهَ " ببینی فقط فقط

 

نامت حقیقتی ست که در آن مَجاز نیست

چشمی که باز نیست به روی تو ‘ باز نیست!

سالک بدون عشق تو در مسلک سلوک

دیوانه هم اگر بشود  عشقباز نیست

رسوای عشق از همه با آبروتر است

سرّی که پیش خلق عیان گشته ‘ راز نیست

وقتی که روبروی بتان ایستاده ای

فرصت برای موعظه و احتراز نیست

 

هرکس که در تو غرق شود ملتفت شود

بعد از نشیب مرحله ای جز فراز نیست

سوز و گداز سیرت دلدادگان توست

چیزی به غیر صورتِ راز و نیاز نیست

جز این که کاتب نَفَََس وحی بوده ام

من را به شاعران دگر امتیاز نیست

ازسِدرِ منتهی چه کسی جز تو رد شده ست ؟

آنجا برای وحی   تردّد مُجاز نیست!

هرجاکه نام توست حریمی الهی است

پس مسجدالحرام فقط در حجاز نیست!

نام تو در اذان دل ما را مدینه بُرد

گاهی حضور قلب شروط نماز نیست!

 

هرکس که دل سپرده به تو ‘ دین سپرده است

زخم روان خویش  ‘ به تسکین سپرده است

آسوده گشته است خداوند تا از آن –

بالا عنان عرش به پایین سپرده است!

می خواست تا که زنده بماند به این دلیل-

قلب کتاب خویش به یاسین سپرده است

بی تو کسی که دم زند از حق ‘ حضانتِ -

ایتام را به دست مساکین سپرده است!

 

دنیا بدون نام تو رنجی عمیق داشت

تا بودی از بهشت نشانی دقیق داشت

در شعله های خشم نمی سوخت جنگلی

دریا اگر که کار به کار حریق داشت

گفتی که داغدار نشد آنکه خاتمی -

در دستِ راست کرد و نگینی عقیق داشت

- انگشتر نشان تو و نقش آن چه بود ؟!

مولا پس از تو چند رفیق شفیق داشت ؟ -

جز تو که داشته ست ؟! "علی" درسپاه خویش !

- جنگاوری سترگ که قلبی رقیق داشت -

دل وقتی از خدا بشود پُر کجای آن

چیزی کم از قداست بیت عتیق داشت؟

 

*

 

تکلیف اگر چه وقت مصیبت صبوری است

گاهی نشان اوج وفا ‘ اشک دوری است

چشمی که بسته شد به جمال و خصال تو

در او سیه دلی به موازات کوری است

 

آبی شفادهنده چو اشک زلال نیست

شیرینی فراق تو کم از وصال نیست

طالب اگر چه مفتی و علامه هم شود

بی معرفت به حقّ تو اهل کمال نیست

بی حرمتی کسی به حریمت اگر کند

چشمش به اهل خانه ی خود هم حلال نیست

هر سیرتی نکوست به صورت اثر کند

زیبایی جمال ‘  جدا از خصال نیست

هرکس که دیده روی تو وابروی تو را

دیگر نیازمند به بدر و هلال نیست

والاتر است آنکه غلام تو مانده است !

بر پشت بام کعبه کسی جز بِلال نیست!

هنگام غیظ اگر صلواتی دهد کسی

چیزی به قدر خشم سریع الزوال نیست

لب از سخن اگر که ببندیم ؛ در سکوت –

اسرارِ حکمتی ست که در قیل و قال نیست

دنیا پُر از خداست و دیگر تفاوتی

مابین شرق و غرب و جنوب و شمال نیست

 اصغر عظيمي مهر

دستي به روي سينه تو هم احترام كن

به انگورهاي ضريح مولايم علي(عليه السلام):


دستي به روي سينه تو هم احترام كن

همراه من به ساقي مستان سلام كن

ساقي سلام جرعه آبي به ما بده

ساقي سلام جام شرابي به ما بده

وقتي كه حال ميكده ي دل خراب شد

شاعر علي نوشت و شعرش شراب شد

ميخانه را به لذت ديدار ديده ايم

«ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم»

در آن حريم عشق كه ايوانش از طلاست

آنجا كه بال هر ملكي فرش زير پاست

عمري است چون گدا به در خانه ي تواييم

تو شمع خانه و همه پروانه ي تواييم

آقا مريض عشق توام سوز و تب بده

از باغ نخل هاي قشنگت رطب بده

مي خواهمت كه باز مسلمان كني مرا

از اصفهان بيايم و سلمان كني مرا

من را ذبيح عشق خودت كن كه چاره نيست

«در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست»

آقا نگاه سمت ضريح تو سوي چشم

هرچيز گفته اي به من آقا به روي چشم

ايوان رواق صحن و سراي تو ديدني است

وصف كمال فاطمه از تو شنيدني است

او فاطمه است ام ابيها كنار تو

او در مدينه است ولي در جوار تو

صد دانه شد دلم زحسادت به آن گدا*

وقتي انار را تو  نمودي به او عطا

شاعر كنار تاك ضريح تو بيقرار

يعني براي خوردن آن دانه ي انار...

من را زباغ حب علي در قفس نكش

اي دل بدون حب علي يك نفس نكش

روزي خدا نوشت كه شاه جهان شوي

تو خواستي كه حاكم دلهايمان شوي

بدبخت آن كسي كه به دنياست دشمنت

چون كافر خداي تعالي است دشمنت

من يا علي بگويم و يا قل هُوَ الاَحَد

مولا گرفت دست مرا يا علي مدد

التماس دعا


سید حمید داودی نسب

امام رضا-شعر(شعر هيئتي)

وقتی خدا مرا به حریم تو راه داد

1

خورشید روشن است به لطف چراغتان

قل می زند غذای جهان بر اجاقتان

من کیستم که لایق احسانتان شوم؟!

آهویتان؟، کبوترتان؟، نه... کلاغتان

پس می کَنم دو بال خودم را که بعد از این

از جاده ها پیاده  بگیرم سراغتان

راهی شوم که لانه بسازم در آن حریم

روی درختهای خدا کنج باغتان

غرق خیال بودم و ناگاه بین راه

سمت حرم کشاند مرا اشتیاقتان

2

تنهاییَ م مرا که به دست گناه داد

آغوش تو به روح سیاهم پناه داد

احساس بی کسی و یتیمی تمام شد

وقتی خدا مرا به حریم تو راه داد

معنای ارتباط من و تو همین و بس:

طفلی گدا که دست خودش را به شاه داد

تشبیه تو به ماه و به خورشید کوچک است

خورشید از تو نور گرفت و به ماه داد

باید کبوترانه به گنبد نگاه کرد

حالا که دوست فرصت پلکی نگاه داد

3

چشمان من به گنبد و بغضی شناورم

دارم تو را دوباره به خاطر میاورم

اذن دخول روی لبم... مست خواندنم

تصویر میشوی خود تو در برابرم

آقا سلام! آمده ام مثل قبل ها،

سوغات می دهم به تو سوغات می برم

سوغات من چه بوده برایت؟!که از کرج

هر بار، جام شربت انگور می خرم

شرمنده ام، چگونه نگاهت کنم عزیز؟!

شرمنده ام، چگونه از این بیت بگذرم؟!

4

بگذر از این حقیر، به روحش شفا بده

این چشم را ببین و برایش دوا بده

دارم کنار صحن تو پر در میاورم

از نو به من برای پریدن هوا بده

اینجا کم از بهشت ندارد، مرا ببخش

یک گوشه از بهشت به من نیز جا بده

بگذار رو به (هرچه که دارم) دعا کنم

حاجات دست های غریب مرا بده!

***

دارم به بارگاه تو نزدیک می شوم

در حسرت نگاه تو نزدیک می شوم

شهریور90-حسن اسحاقی

امام زمان-شعر

به دلم دیدنت برات شده، به خدا صبح و شام منتظرم
همه ی روزها ولی به خصوص، آخر هفته هام منتظرم

نه شبیهم به هر مسلمانی، نه نماز درست و درمانی …

چه بگویم خودت که می دانی، من چه اندازه خام منتظرم

منبرت جای خطبه های کیاست!؟ چقدر جمعه ها برو و بیاست!

سر سجّاده ها شلوغ ریاست، من در این ازدحام منتظرم

ندبه خوان های خوش صدا جمعند، همه ی کلّه گنده ها جمعند

انتظار خواصّ اینجوری است، من شبیه عوام منتظرم

جیب ها جیب های سُبحه شده، لقمه ها لقمه های شُبهه شده

انتظارت حلال بعضی ها، من گمانم حرام منتظرم

تو کجا؟ من کجا؟ چقدر سراب؟ ساقی سال های قحط شراب

من ولی با همین وجود خراب، دست در دست جام منتظرم

زود تا محتسب خبر نشده، ریشه ی تاک ها تبر نشده

کار من تا خراب تر نشده، تا همین جا تمام، منتظرم

بی جواب از تو بر نمی گردد گریه های سلام هیچ کسی
السّلام عـلیـک یا موعــود، ــ و عـلیـک السّلام منتظرم

علي فرودسي

امام رضا-شعر

آهوآمد سوی تو آرام شد،پس می شود

درحریمت هر که بی کس می رود کس می شود


یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور

آسمان ازدست این گنبد ملبّس می شود


خوب ها از چشمشان "می" می چکد اما چرا

قسمت چشمان من انگور نارس می شود؟


تو دلیل اعتبار گنبد و نقّاره ای

آهن و سنگ ازوجود تو مقدّس می شود


دل اگر تاریک باشد در حریمت چون کلاغ

زود در بین کبوتر ها مشخّص می شود


پنجره فولاد،سقّاخانه وگنبدطلا

هرکه در صحن است محو این مثلّث می شود

مهدی رحیمی

شعر -امام رضا

نذر مولاي خراساني ام  عليه صلوات الله

شعرهايم به تو اي جان جهان خوكردند

واژه هام  از تو نوشتند و هياهو كردند

خواستم عاشقي ام پيش خودم باشد و تو

گريه هايم...چه كنم دست مرا روكردند

تو شهادت بده اين عشق فقط كارخداست

تانگويند مراپيش تو جادوكردند

(از صداي سخن عشق نديدم خوشتر)

تا مرا كشته ي آن تيغ دو ابرو كردند

قدسيان صرف همين از تو نوشتن ها بود

دهن شعر مرا اين همه خوشبو كردند

هرشب از سرگل گلهاي رواق ملكوت

حرمت را پرنيلوفر و شب بو كردند

نرسيدند به كنه تو و خوبي ها يت

شاعران هرچه براي تو تكاپو كردند

بعد از آن هرچه عسل ريخت زكندوي غزل

همه را نذر تو يا ضامن آهو كردند

خادمان تو نگفتند براي تو مگر؟

چقدر اشك كه از صحن تو جارو كردند

در حريم حرم امن تو مولاي رؤف

صيد و صيّاد چه دلداده به هم خوكردند

بي جهت نيست تو را قبله ي هفتم گويند

كعبه  را با خم ابروي تو همسو كردند

(آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري)

حسن را هر چه كه پيش تو ترازو كردند

من از آن ها كه نجستند تو را در عجبم

كه از اين باغ بهشتي به كجا رو كردند؟

عباس شاهزيدي

امام علي-شعر

تقدیم به ساحت پاک امیر مومنان علی علیه السلام
پدرش حضرت ابوطالب
شعرهايش شنيدني ، جالب
در شجاعت ز کُلُهم غالب
پسرش خوش قلم ترين كاتب
به علی ، دل علاقه ای دارد
بَه چه نهج البلاغه ای دارد
مادرش فاطمه است بنت اسد
وصف او رد شده ز حدو عدد
پسرش بر تمام سر آمد
در بلاغت مقام صد در صد
جز علي نقطه اي به قرآن نيست
خطبه اي گفته نقطه در آن نيست
كوثري را به شور مي بينم
در نمازش حضور مي بينم
آسمان را چه جور مي بينم
در سه نوبت سه نور مي بينم
بَه ، به نوري زچا درزهرا
كه مسلمان كند يهودي را
يك يهودي نشسته بر سر راه
دلخوش از لحظه لحظه هاي نگاه
تا ببيند جمال شاهنشاه
روي ماه علي ولي الله
این يهودي كه عاشق مولاست
دفن در وادي مسلمانهاست
نطفة ما و انعقاد علي
مادر و زايمان و ناد علي
لحظة بي كسي و ياد علي
من غلامي كه خانزادعلي
‍ژِِن اين بچه شيعه ها ،شيعه
و دي اِن ايِ خون ما شيعه
شيعه آن هم ز نوع زهرايي
كوثري ، مادري و بابايي
غيرتي ، حيدري و مولايي
شيعة معتقد به آقايي
كه صراحي دل به كف دارد
نسبتي با شه نجف دارد
و نجف شُربخانة مستان
این گذرگاه دنج بي پايان
يك ضريح هزار تاكستان
صدو ده ني نمك ، شكر ريزان
و نجف لابی خداوند است
نرخ این شعرهای من چند است
گفتمت مرد آسمان مانده
حضرت صاحب الزمان مانده
عقل من، عقل اين و آن مانده
كه چگونه چنين جوان مانده
آمده آن جوان خوش بَر و رو
سرخ لب ، سبز گونه ،مشکین مو
او که بر عشق آبرو داده
به دعا حال گفتگو داده
وبه دستان می سبو داده
خیر محض است آنچه او داده
خیر ، خیر الامور اوسطها
من که مابِین ساقی ومولا
ساقی انگور میدهد به به
جامی از نور می دهد به به
به دلم شور  می دهد به به
از همان دور می دهد به به
فاصله بین ما، دو تا دست است
شصت و یک سال علقمه مست است
سامرا کربلای آینده است
کربلا با مدینه پاینده است
قم که از کاظمین آکنده است
مشهد آری بهشت هر بنده است
کربلایی شدم خدا را شکر
من رضایی شدم خدا را شکر
دلم اینجا شکار می گردد
صید زلفان یار می گردد
دور چشم  نگارمی گردد
یک در اینجا هزار می گرد
یک کیلو صوت یک تُنَم حالا
گوش ، شیعه اریکسُونم حالا
دوست داری که ابن سینا ...یا
اکبر دهخدا ی دانا ...یا
طبق قانون ، شفا، مداوا ...یا
از لغت نامه ای که معنا ...یا
شاعری ، دکتری ، شوی خوش نام
بشوی تو حکیم علی خیام
----------
خالد آمد امير را بكشد
مرد شمشير و تير را بكشد
و عليِ دلير را بكشد
موش آمد كه شير را بكشد .!؟
با دو انگشت و ناي ابن وليد
زرد شد خالد و به خود لرزيد
اين دو انگشت قصه ها دارد
ذوالفقار است و شكل لا دارد
و حكايت ز لافتي دارد
قدرت بعد مرگ را دارد
اين دو آمد ز لابلاي ضريح
منغذ افتاد كشته پاي ضريح
-----------
گر كه بر مركبش سوار شود
وارد بزم كار و زار شود
كار دشمن تمام زار شود
دست اگر او به ذوالفقار شود
شير شرزه عجيب مي غرد
ذوالفقار از دو سمت مي برد
در يمين و يسار مي چرخد
شش جهت را سه بار مي چرخد
نصف را شه سوار مي چرخد
نصف را ذوالفقار مي چرخد
نصفه اي را كه تيغ مي پيمود
هنر دستهاي حيدر بود
نصفه اي را كه شاه مي جنگيد
اين دو ديده چه چيزها را ديد
تيغ چون رقص نور مي رقصيد
در فرود آمدن نمي لرزيد
كله اي با  كلاه مي پرد
ذوالفقار است سينه مي درد
ذوالفقاری که بی غلاف آمد
تیغ کج را ببین که صاف آمد
تیز و بران و موشکاف آمد
یا علی گفت و در مصاف آمد
ذوافقارش بدون واهمه است
خواهر ذوالفقار فاطمه است
نَه كه در سال سي عام الفيل
نه كه در كعبه بارگاه جليل
نه كه بعد از پيمبري خليل
نور او قبل خلق جبرائيل
عدد سي هزار ضرب خودش
يك نُهُ و هشت صفر در جلويش
تازه اين سن جبرئيل امين
كه خودش گفته با پيمبر دين
و علي بوده پيشتر ازاين
شاعری ميزند چنين تخمين
آخرین حد فکری اعداد
سن حیدر حدود یک ملیارد
من علی را خدا نمی دانم
از خدا هم جدا نمی دانم
بی شریک و یگانه می دانم !
من از این بیش را نمی دانم
علی از ذات حق شده مشتق
آخرش می شود به حق ملحق
شاعر:غلام رضا فاتحي

امام رضا-شعر(شعر هيئتي)

روزي كه خاك صحن رضا آفريده شد

مهر سجود اهل سما آفريده شد

خورشيد از درون ضريحش طلوع كرد

تا گنبدش رسيد و طلا آفريده شد

آواي آسماني نقاره خانه اش

پيچيد در فضا و صدا آفريده شد

از حلقه هاي پنجره فولاد محشرش

عيسي كه جان گرفت و شفا آفريده شد

موسي ز دست خادم و دربان صحن او

وقتي مدد گرفت عصا آفريده شد

از سايبان گوشه صحن مطهرش

راهي به سوي كرب و بلا آفريده شد

شاعر:محمد علي كاروان

امام رضا-شعر(شعر هيئتي)

 

مثل کبوتران شما گرچه می پرم

آنها کبوترند و من از جنس دیگرم

 دیوارها فضای دلم را گرفته اند

دیگر هوای پر زدن افتاده از سرم

 این شهر بسته بال مرا؛ این حصارها

تا آسمان کشیده شده در برابرم

 گاهی برای بال زدن، آسمان کم است

یا صحن قدس باید و یا گنبد حرم

 آقای من! ببخش اگر بال من شکست

بر من مگیر خرده اگر کم میاورم

 این روزها ببخش اگر دیر می رسم

گاهی اسیر خانه و فرزند و همسرم

 مثل کبوتران شما نه! هنوز نه

مانده است تا قبول کنی یک کبوترم

شاعر:محسن ناصحي

میلاد امام حسن مجتبی(ع)-شعهر هیئتی

حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند

رد دو دست ابالفضل روی آب بماند

 

حسن شدی که سوال غریب کیست درعالم

میان کوچه وگودال بی جواب بماند

 

حسین نیز غریب است اگرشبیه برادر

ولی بناست بقیع حسن خراب بماند

 

کمی زغصه ی تورخنه کرده است به بیرون

تفاوت زن چون "جعده" و "رباب" بماند

 

به احترام حسین سه روز مانده به گودال

بناست زائر تو زیر آفتاب بماند

مهدی رحیمی

میلاد امام حسن مجتبی-شعر آیینی

به جد بزرگوارم امام حسن مجتبي(عليه اسلام):

حجت رسيد حجت حق را تمام كرد

آمد و واژه، حرف، هجا را كلام كرد

آمد بهانه هاي نماز خدا رسيد

بايد وضو گرفت و به‌ آقا سلام كرد

ما را گداي حلقه به گوش حريم خواند

او لطف خويش بر سر ما مستدام كرد

روي تو مستي رمضان را حلال تر

زلف تو هرنگاه به شب را حرام كرد

اين سيزده حسن كه چنين قد كشيده است..

خنديد و باز ولوله ها در خيام كرد

شيرين تر از عسل بنويسد به عشق او

آری حسن براي حسينش قيام كرد

ما چون کبوتران حریم تو یاحسن

محتاج دستهای کریم تو یاحسن.. 

سید حمید داودی نسب

حضرت امام حجت بن الحسن العسکری-متن

« وصال در فراق»

ارتباط با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آرزوی هر منتظر مشتاق و افتخار والای هر صاحب معرفتی است. اما این کالای گرانبها به خاطر ارزش والای خود، همواره به مدعیانی مبتلا بوده است که ادعای ارتباط با قلب عالم را وسیله نیل به اهداف روا یا ناروای خویش قرار داده اند. این مدعیان خواسته یا ناخواسته -برخلاف اولیای بی ادعایی که از خورشید آن حضرت کسب نور کرده اند- رهزن مؤمنان مشتاق اما ساده دلی شده اند که دائما تشنه رسیدن خبری یا رویت اثری از آن امام غایبند.

هر منتظر با تعقلی، ضروری است با شناخت راه‌های صحیح ارتباط با ولی عصر (علیه السلام) از سویی و شناخت مدعیان ارتباط از سوی دیگر، خویش و جامعه را از در افتادن به وادی توهم و خرافه که ثمره گمراهی است، رهایی بخشد.

می دانیم که نیل به زیارت وجود مبارک اما زمان (علیه السلام) که از آن به "ملاقات" تعبیر می‌شود، غیر از ادعای "بابیت" و "سفارت" از سوی آن حضرت است. دو واژه بابیت و سفارت درباره کسانی به کار می‌رود که مدعی رابطه با امام عصر (علیه السلام) بوده و ادعا می‌کنند که از امام (علیه السلام) دستورهایی به آنها رسیده است.(1) بی شک، ملاقات و زیارت آن حضرت امری محال نیست؛ همان گونه که برخی از انسان‌های صالح در عصر غیبت به این سعادت رسیده اند و نیز بهره برداری از هدایت باطنی آن حضرت نیز امری مسلم و مقبول است. اما میان این دو و ادعای بابیت و سفارت فاصله عمیقی وجود دارد.

نه خواب و رؤیا و نه ادعای ارتباط و دریافت ارشاد از امام معصوم (علیه السلام) هیچ کدام در تعیین تکلیف عملی جامعه در ارتباط با امام عصر ارزش و اعتباری ندارد، زیرا اولا امت اسلامی به تبعیت از آن امر نشده اند و ثانیا هیچ ضابطه و قانونی برای اثبات صدق رؤیاها یا ادعاها وجود ندارد تا بتوان صحیح آن را از غیر صحیح تشخیص داد؛ و گرنه باید پذیرفت که در هر گوشه‌ای کسی سری بردارد و با ادعای دیدن رؤیایی یا دریافت فرمانی، وظیفه شرعی تازه و خاصی را بیان سازد. در این صورت بر هیچ عاقلی پوشیده نمی‌ماند که نه دین خدا از تحویل و تبدیل در امان می‌ماند و نه مسلمانان منتظر، مسیر نورانی انتظار را به سلامت می‌پیمایند.

بر این اساس، آنچه از حکم عقل و دستورهای نقل دریافت می‌شود، وظیفه دوستان و منتظران واقعی آن حضرت تکذیب مدعیان سفارت و آورندگان حکم یا پیام از سوی امام زمان(علیه السلام) است.(2) لذا نه تنها تکذیب چنین کسانی واجب است؛ بلکه هرگونه عملی که به تقویت آنان انجامد، بر اساس عقل و بر پایه حرمت کمک در ارتکاب گناه، حرام خواهد بود.

اما در این آشفته بازار مدعیان، وظیفه رهروان حقیقی چیست؟ و از کجا می‌توان به سرچشمه‌های اصیل و صحیح مکتب اهل بیت (علیهم السلام) دست یافت؟

در عصر غیبت کبرای ولی عصر (علیه السلام)، امت اسلامی برای رهایی از بی سر و سامانی و نجات از بلاتکلیفی، از سوی ائمه هدی (علیهم السلام) به اطاعت از فقیه جامع الشرایط و کسب فیض از صالحان متشرع و حکیمان متدین و متکلمان متعهد و محدثان خبیر، مامور و موظف گردیده اند. این پیروی و کسب فیض سبب می‌شود تا امت اسلامی در کنار کتاب خدا و عترت طاهرین(علیهم السلام)، با برهان عقلی، معارف اعتقادی، فضائل اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی خویش را بدست آورده و عمل نمایند.

در کنار این، همواره به یاد داشته باشیم که تشرف بی واسطه و مستقیم به محضر نورانی امام زمان (علیه السلام) لیاقت و شایستگی‌های ویژه می‌خواهد. آنچه برای همگان ضروری و میسور است، ایجاد و حفظ ارتباط روحی و معنوی با آن حضرت است که در پرتو رعایت ادب حضور و ارتباط با آن حضرت به دست خواهد آمد. انجام دادن مستحبات و اعمال صالح به نیابت از آن حضرت و اهدای ثواب آن به ارواح طیبه اهل بیت(علیهم السلام) یکی دیگر از بهترین راه هایی است که می‌تواند ارتباط انسان با آن وجود مبارک را تامین کند.

باشد که ما نیز با درک صحیح مفهوم انتظار و عمل به وظایف خود در عصر پر هیاهوی غیبت، ضمن مصون ماندن از انحرافات، از منتظران واقعی ظهور حضرتش باشیم.

(برگرفته از کتاب "امام مهدی (علیه السلام) موجود موعود"، تألیف: "آیت الله جوادی آملی"،(همراه با تلخیص و تصرف))

 

سایت lمذهبي وب فرا رسیدن نیمه شعبان، سالروز ولادت

چشمه ی جوشان زندگی و الفت دهنده ی دل‌ها بر اساس رضایت و درستکاری،

حضرت امام حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان و عدالت جویان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک می‌گوید.

حضرت سجاد-متن

«زبان، شمشیر دو دم»

دوره امامت امام سجاد(علیه السلام) هم زمان است با فجایعی که بنی امیه و بنی مروان به نام اسلام رقم زدند. در زمانی که یزید‌ها خود را خلیفه پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌‌خواندند، امام سجاد(علیه السلام) با بیان معارف شگرف در ادعیه به روشنگری راه حق می‌پرداختند. بسیاری از این دعاها در صحیفه‌ی سجادیه و ... گردآوری شده است.

یکی از این آثار ارزشمند، رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) می‌باشد. این کتاب شامل 51 حق است که هر یک از آن‌ها حاوی اقیانوسی از معارف انسانی می‌باشد.

به عنوان مثال سومین حقی که امام(علیه السلام) مطرح کرده‌اند، حق زبان است که به بررسی کوتاه آن بر اساس روایات می‌پردازیم:

طبق کلام امیرالمومنین (علیه السلام) وجه تمایز انسان از دیگر مخلوقات عقل و قدرت نطق و بیان اوست.(1) آدمی با زبان نیکو و خیر می‌تواند بسیاری از خرابی‌های اجتماعی را بسازد، دشمنی‌ها و عداوت‌ها را به دوستی تبدیل کند، و برعکس با زبان زشت و بد می‌تواند آبادانی‌ها را ویران کرده و دوستی‌ها و صمیمیت‌ها را به دشمنی تبدیل کند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در اهمیت حفظ زبان فرموده‌اند:

" آیا مردمان را چیزی جز حاصل زبانشان، آنها را به صورت در آتش می افکند؟!"(2)

پس زبان با این که کوچک‌ترین اعضای بدن است اما عظیم‌ترین و سنگین‌ترین فعالیت‌ها و اقدامات به وسیله‌ی این عضو کوچک انجام می‌شود. کنترل زبان موجب آرامش، آسایش و نجات از عذاب الهی در قیامت است، اگر انسان نتواند مالک زبان خود بوده و آن را آزاد بگذارد، موجب فراهم شدن مصیبت‌های دنیوی و اخروی برای سایر اعضا و جوارح می‌شود.

امام زین العابدین(علیه السلام) در باره حقوق این عضو مهم فرموده‌اند:

"حق زبان آن است که آن را از زشت گویی باز داری، به گفتار نیک و ادب عادت دهی. از گشودن زبان جز به هنگام نیاز و تحصیل منفعت دین و دنیا خودداری و از پرگویی و بیهوده‌گویی که جز زیان در بر ندارد، دوری کنی و بدانی زبان، گواه عقل و اندیشه توست و زیبایی و آراستگی به زیور عقل، نمودش به خوش زبانی تو."(3)

پس انسان باید این عضو را بالاتر از آن بداند که در بدگویی و زشت گویی به کارگیرد، یعنی خداوند این عضو را به انسان عنایت نکرده که آن را در فحش، غیبت، تهمت و این گونه امور ممنوع و مذموم و بیهوده به کارگیرد بلکه وظیفه‌ی آن ایجاد الفت، صمیمیتوتعامل نیکو براساس ادب و عقل و شرع می‌باشد.

به راستی اگر زبان آدمی عامل سعادت و یا دلیل شقاوت اوست، در این میان زبان ما، ما را به کدامین سو می‌کشاند؟! آیا آتشی است که در آن خرمن اعمالمان به تباهی می‌سوزد یا آب حیات بخشی است که شعله های دیگر را فرو می‌نشاند؟

 (برگرفته از کتاب "سیری در رساله حقوق از سلسله گفتارهای "آیت الله یثربی")

 

 سایت مذهبي وب، فرارسیدن 5شعبان، سالروز ولادت

زینت عابدین و سید ساجدین

امام علی بن الحسین(علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک می‌گوید.

حضرت عباس-متن

تجربه و تحقیق ثابت کرده است که در ایجاد و ساختن شخصیت کودک، مادر نقش غیرقابل انکاری را داراست. مادر از هر جهت به کودک نزدیک است. نخستین زمزمه‌ها و سرودها و ابراز احساس ها، از سوی او بر کودک القاء می‌شود و این مادر است که شخصیت آینده کودک را پایه گذاری می‌کند.

پیشوایان و بزرگان دین نیز از این قاعده مستثنی نیستند. به طور نمونه، شخصیتی مانند عباس (علیه السلام) که بر قله ویژگی‌های برجسته اخلاقی هم چون ادب، وفاداری، شهامت، نجابت، دینداری و ... ایستاده است، پرورش یافته دامان پرمهر مادری چون ام البنین (علیها السلام) است. اما به راستی ایشان کیست و نقش او در تربیت فرزندی چونان عباس (علیه السلام) چگونه بود؟

بانو فاطمه ام البنین (علیها السلام)، مادر عباس (علیها السلام)،در تربیت فرزند اهتمامى شایسته داشت و بذر همه صفات کمال و فضایل و خدا دوستى را در زمین بکر وجود فرزند خویش کاشت. او نقش تربیتی خود را از بدو ورود به خانه امیرالمومنین (علیه السلام) آغاز کرد.

ام البنین (علیها السلام) بر آن بود تا جاى مادر را در دل نوادگان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پر کند. فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند. ایشان فرزندان دخت گرامى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر فرزندان خود، مقدم مى داشت و عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى کرد.

تاریخ، کمتر شخصیتی چون این بانوى پاک را به یاد دارد که فرزندان بانویی دیگر را بر فرزندان خود مقدم بدارد. لیکن، ام البنین توجه به فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فریضه اى دینى مى شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود به محبت آنان دستور داده بود(1) و آنان امانت و عزیزان پیامبر بودند. لذا ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و کوشید تا حق آنان را ادا نماید. او این اخلاق بزرگ منشانه را نیز به شیوه‌های گوناگون به فرزندان خود تعلیم داد.

نقل مى کنند: روزى امیر المؤمنین (علیه السلام)، فرزندش عباس (علیه السلام) را در دامان خود گذاشت. فرزند آستین هایش را بالا زد و امام در حالى که به شدت مى گریست به بوسیدن ساعدهاى عباس (علیه السلام) پرداخت.

ام البنین (علیها السلام) حیرت زده از مشاهده این صحنه، از امام پرسید:

ـ چرا گریه مى کنید؟

حضرت با صدایى آرام و اندوهگین پاسخ داد:

ـ این دو دست را دیدم و به یاد آنچه بر سرشان خواهد آمد افتادم ..

ام البنین (علیها السلام) شتابان و هراسان پرسید:

-مگر چه بر سر آنها خواهد آمد؟

امام(علیه السلام) با نوایی مملو از تاثر فرمود:

ـ آنها از ساعد قطع خواهند شد ...

این کلمات چون صاعقه اى بر قلب مادر فرود آمد و با ترس و پریشانی پرسید:

ـ چرا قطع مى شوند؟!

امام (علیه السلام) به او خبر داد که دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش امام حسین (علیه السلام)، در کربلا قطع خواهند شد.

در این هنگام، تاریخ تصویری از مادری ثبت کرد که در حالی که می‌گریست، خداى را سپاس گفت از این که فرزندش فدایى سبط گرامى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود.(2)

ابوالفضل (علیه السلام) از همان آغاز آموخت که در راه اعتلاى کلمه حق و برافراشتن پرچم اسلام جانبازی کند؛ فرهنگی که خواهان آزاد کردن اراده انسان و ایجاد جامعه برتر است. این اعتقادات بزرگ در جان عباس(علیه السلام) ریشه داشت و با هستى اش عجین شده بود تا آنجا که با تمام قوا در راه آنها پیکار کرد. طبیعى هم بود که چنین باشد؛ زیرا مادرش نهال ارزش‌ها را در جان او غرس کرده بود.

جا دارد در این جامعه امروزی که هیاهوی آن انسان را از تفکر در بسیاری از مسایل مهم غافل می‌کند، اندکی در رسالت عظیم تربیت فرزندان خویش تامل کرده و بنگریم که تا چه میزان، در اندیشه و در عمل، به الگوهای ارایه شده توسط پیشوایانمان پایبندیم؟ و به راستی نقش مادرانه و پدرانه ما، در تکوین شخصیت و آینده فرزندانمان چیست؟

(برگرفته از کتاب "زندگی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)"، تألیف: شیخ باقر شریف قرشی (با اضافات و تلخیص))

 

سایت مذهبی وب فرارسیدن 4 شعبان، سالروز میلاد

پرچمدار خیرخواهی و وفا، تندیس عشق و ادب

حضرت ابو الفضل العباس(علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می‌گوییم.

امام حسین-متن

«باران مهربانی»

هنوز از بیابان به شهر مدینه وارد نشده بود که از اهالی شهر می‌پرسید: "کریم ترین" مردمان این شهر کیست؟ و خانه اش کجاست؟

همه مردم او را به سوی امام حسین (علیه السلام) راهنمایی کردند.

اعرابی، امام(علیه السلام) را در مسجد و در حال نماز خواندن یافت. پس رو به روی ایشان ایستاد و این اشعار را سرود:

ـ کسی که چشم امید به تو دارد و آن کسی که حلقه درب خانه تو را می کوبد، اینک نا امید نخواهد شد.

ـ تویی که بسیار بخشنده و مورد اعتماد هستی. تویی که پدرت از بین برنده نا به کاران بود.

ـ اگر بزرگان و گذشتگان شما خانواده از ابتدا نبودند، بی شک ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.(1)

او اشعارش را خواند. امام (علیه السلام) به او سلام کرد سپس از قنبر پرسید: آیا چیزی از اموال حجاز برایمان باقی مانده است؟

قنبر گفت: آری؛ مبلغ چهار هزار دینار باقی مانده.

امام فرمود: آنها را بیاور؛ کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.

سپس امام(علیه السلام) روپوش خویش را از تن بیرون کرد و دینارها را در آن پیچید و از حیاء وشرم نسبت به مرد اعرابی، دست خویش را از شکاف در بیرون آورد و در حالی که این اشعار را بیان می‌فرمود آنها را به او بخشید:

ـ بگیر! و من [به دلیل این که مختصری به تو عطا کردم] از تو عذر می‌خواهم و بدان که من نسبت به تو دلسوز و مهربانم.

ـ اگر حق ما را به ما می‌دادند، باران بذل و بخشش از آسمان ما بر تو فرو می‌ریخت.

ـ ولی چه باید کرد که حوادث روزگار امور را تغییر می‌دهد و اینک در دست من عطایی اندک است.

راوی می‌گوید اعرابی پول‌ها را گرفت ولی اندکی نگذشت که صدای گریه اش بلند شد.(2)

امام (علیه السلام) به او فرمود: آیا عطای مرا نا چیز دانستی؟

اعرابی گفت: مگر پول کمی به من بخشیدی؟ در عجبم که چگونه این دست‌های بخشنده و پربرکت روزی زیر خاک خواهد رفت.(3)

(برگرفته از کتاب "مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)"، تالیف: مرحوم محمد بن شهر آشوب(ره))

 

سایت مذهبی وب فرا رسیدن 3 شعبان، سالروز میلاد

رحمت واسعه الهی و چراغ هدایت و کشتی نجات بشریت،

حضرت امام حسین بن علی (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان جهان، خصوصا شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می‌گوید.

محمد-شعر

تاریک بود شب - شب ظلمت - اما ستاره گفت: محمد

نورش پر از صدای خدا شد وقتی دوباره گفت: محمد


پرسیدم از ستوده‌ی انجیل، راهب رسید و گفت: محمد

بر روی لوح چرمی آهو چشمی کشید و گفت: محمد


بعدش گذاشت گوشه‌ی لب‌ها خالی سیاه و گفت: محمد

بعدش نشست وسیر نظر کرد در قرص ماه و گفت: محمد 


آمد صدا، صدای ملَک بود در آسمان سرود: محمد

هستی به وجد آمد و گل کرد بر شاخه‌ی وجود محمد


غار حرا به لرزه درآمد از وسعتی که داشت محمد

حتی میان سنگ ثمر داد آن دانه‌ای که کاشت محمد


در مکه «لا اله» اگر بود انداخت روی خاک محمد

الله را به آیینه آورد با آن دو چشم پاک محمد


زیبایی بهشت و نورش، تعبیر خُلق توست محمد!

اما به نام توست در این شهر صد دین نادرست محمد!

قاسم صرافان

ولادت امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)-متن

«دنیایی آباد، آخرتی پربار »

دین اسلام به کار کردن اهمیت می‌دهد و پیروان خود را به فعالیت توصیه می‌کند. در روایات پیشوایان و ائمه معصومین (علیهم السلام) آمده است که از بیکاری و کسالت پرهیز کنید و سستی را از زندگی خود دور نمائید. قابل توجه است که نه تنها کار و کوشش و تلاش برای تامین زندگی دنیا سفارش شده است بلکه به ارتباط کار با زندگی اخروی هم اشاره شده است. ائمه ی اطهار (علیهم السلام) علاوه بر توصیه به پیروان خود برای کار کردن، خود نیز به کار اهمیت زیادی می‌دادند و هرگز این وظیفه ی خود را به کسی دیگری واگذار نمی‌کردند.

از ابوعمرو شیبانی نقل شده است که:

روزی امام صادق (علیه السلام)رادیدم که جامه ی زبری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستانخویش سرگرم کار بود در حالی که سرا پایش را عرق فراگرفته بود. پیش خود فکر کردم که شاید علت این که امام (علیه السلام) خود بیل به به دست گرفته و مشغول این کار شده، این است که شخص دیگری نبوده است. لذا ایشان از روی ناچاری خودش دست به کار شده است. جلو آمدم و عرض کردم: "این بیل را به من بدهید تا من انجام دهم." امام (علیه السلام)فرمود: "نه! من دوست دارم که مرد برای تحصیل روزی، رنج بکشد و آفتاب بخورد."(1)

 هم چنین در سخنان امامان ما، مرزهای بین کار و عبادت به روشنی مشخص شده است و از گوشه نشینی و ترک فعالیت اجتماعی و فقط پرداختن به عبادت فردی نهی شده است.

مردی از سفر حج برگشته بود و سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق (علیه السلام)تعریف می‌کرد. مخصوصا یکی از همسفرانش را بسیار می‌ستود: "که چه مرد بزرگواری بود، ما به همسفری مرد شریفی مثل او افتخار می‌کنیم. او پیوسته در حال عبادت بود و همین که جایی توقف می‌کردیم، او به گوشه‌ای می‌رفت و سجاده ی خویش را پهن می‌کرد و به عبادت خویش می‌پرداخت."

امام (علیه السلام) از آن مرد پرسید: "پس چه کسی کارهای او را انجام می‌داد؟ چه کسی به مرکب او رسیدگی می‌کرد؟"

مرد گفت: "البته افتخار این کارها با ما بود. او فقط به عبادت خودش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت."

امام (علیه السلام) فرمود: "بنابر این همه ی شما از او برتر بوده اید."

مطابق با گفتار و سیره امام صادق (علیه السلام)، تلاش برای کسب روزی حلال، یکی از ابعاد مهم زندگی هر مسلمانی است. براساس چنین بینشی، کارنه تنها نقش اقتصادی و کسب درآمد دارد، بلکه حائز اثرات مثبت و فراوان روحی و اجتماعی نیز می‌باشد. کار و فعالیت سالم، باعث آسایش روانی، رضایت از زندگی، حفظ آبرو و عزت نفس فرد می‌شود و به او نشاط روحی و انگیزش روانی می‌دهد. بدینسان، کار، بستر مناسبی برای رشد فضیلت هاست و بیکاری، زمینه ساز مفاسد اخلاقی است.

(برگرفته از کتاب "داستان راستان"، تألیف: "آیت الله شهید مرتضی مطهری"(با تصرف و اضافات))

 

سایت مذهبی وب فرارسیدن 17 ربیع الأول، سالروز ولادت

کشاف حقائق و امام به حق ناطق،

امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می‌گوید.

 

میلاد حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)-متن

«صیددلها»

 

معمولا در ذهن افراد اینگونه می‌گذرد که برای ترویج و گسترش مکاتب و تمدن‌های بشری، احتیاج به لشگرکشی و جنگ و خونریزی است اما آبا تاریخ کسی را سراغ دارد که به جای حکومت با شمشیر، بر قلب‌هاحکومت نموده باشد؟

 

از عَدی بن حاتم پرسیدند: چگونه شد تو به اسلام رو آوردی و مسلمان شدی؟ عدی هم ماجرا را این گونه تعریف کرد:

 

پس از آن که در یکی از جنگ‌ها خواهرم سفانه به اسارت مسلمانان درآمد و با راهنمایی‌‌های امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مدینه آزاد شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با کمال بزرگواری او را به نزد من که به شام گریخته بودم، فرستاد؛ روزی از سفانه پرسیدم راستی نظرت درباره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) چیست؟

 

سفانه ضمن تمجید و بیان صفات نیک آن حضرت گفت: من صلاح تو را در آن می‌بینم که هر چه زودتر خود را به او برسانی و با او پیمان بسته و بیعت کنی. زیرا اگر او به راستی پیغمبر خدا باشد، تو با ایمان آوردن به او آخرتت را آباد ساخته و اگر هم داعیه سلطنت و پادشاهی داشته باشد که پیمان بستن با او از شخصیت تو چیزی کم نخواهد کرد و از سایه قدرتش بهره مند خواهی شد.

 

من این پیشنهاد را پسندیدم و به مدینه آمدم و پیش آن حضرت رفتم و سلام کردم.

 

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: "کیستی؟"

 

گفتم: "عدی بن حاتم هستم."

 

وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا شناخت، برخاست و مرا به سوی خانه برد. در راه که می‌رفتیم، پیرزنی سر راه او آمد و درباره کاری که داشت با آن حضرت سخن گفت. من دیدم او زمانی طولانی در کنار آن پیر زن ایستاد و با کمال ملاطفت و مهربانی با او سخن گفت. پیش خود گفتم: به خدا سوگند، چنین مردی ادعای سلطنت و پادشاهی در سر ندارد.

 

وقتی وارد خانه او شدم، دیدم تشک چرمی خود را که لیف خرما در آن بود، برداشت و برای نشستن من پهن کرد و به من گفت: "روی آن بنشین." من خودداری کردم، ولی او اصرار کرد. لذا من نشستم و پیش خود گفتم: به خدا این رفتار سلاطین نیست.

 

سپس به من فرمود: "ای عدی بن حاتم! مگر تو به آیین رَکُوِسیّه(1) نبودی؟"

 

گفتم: بلی.

 

فرمود: "پس چرا از قوم خود یک چهارم درآمدشان را می‌گرفتی، در صورتی که این کار در آیین تو جایز نبود؟"

 

از این خبر غیبی و نکاتی که در این مدت مشاهده کردم، دانستم که او از جانب خداست و به او ایمان آوردم و شهادتین بر زیان جاری کردم و مسلمان شدم.

 

آری نفوذ دین اسلام برخلاف بسیاری از مکاتب و تمدن ها، به هیچ وجه بر جنگ استوار نبوده است، بلکه بر طبق گواهی تاریخ، منش و خلق و خوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و کرامت اخلاقی ایشان، یکی از مهمترین عوامل جذب افراد به دین مبین اسلام بوده است.

 

(برگرفته از کتاب "تاریخ اسلام"،تألیف: "حجة الإسلام سید هاشم رسولی محلاتی"، (با اندکی تصرف))

 

 

 سایت مذهبی وب فرارسیدن 17 ربیع الأول، سالروز میلاد خجسته

منادی ایمان و رحمت و خاتم پیغامبران،

حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)

را به تمامی مسلمانان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک می‌گوید.

نشر آثار اهل البیت

خداوند در قرآن میفرمایید

ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِاين است و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد نشانه از پاكى دلهاست سوره حج(۳۲) و امام رضا علیه السلام میفرمایند رحم الله من احی امرنا : خدا رحمت کند کسی که امر ما را زنده میکند