نذر مولاي خراساني ام  عليه صلوات الله

شعرهايم به تو اي جان جهان خوكردند

واژه هام  از تو نوشتند و هياهو كردند

خواستم عاشقي ام پيش خودم باشد و تو

گريه هايم...چه كنم دست مرا روكردند

تو شهادت بده اين عشق فقط كارخداست

تانگويند مراپيش تو جادوكردند

(از صداي سخن عشق نديدم خوشتر)

تا مرا كشته ي آن تيغ دو ابرو كردند

قدسيان صرف همين از تو نوشتن ها بود

دهن شعر مرا اين همه خوشبو كردند

هرشب از سرگل گلهاي رواق ملكوت

حرمت را پرنيلوفر و شب بو كردند

نرسيدند به كنه تو و خوبي ها يت

شاعران هرچه براي تو تكاپو كردند

بعد از آن هرچه عسل ريخت زكندوي غزل

همه را نذر تو يا ضامن آهو كردند

خادمان تو نگفتند براي تو مگر؟

چقدر اشك كه از صحن تو جارو كردند

در حريم حرم امن تو مولاي رؤف

صيد و صيّاد چه دلداده به هم خوكردند

بي جهت نيست تو را قبله ي هفتم گويند

كعبه  را با خم ابروي تو همسو كردند

(آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري)

حسن را هر چه كه پيش تو ترازو كردند

من از آن ها كه نجستند تو را در عجبم

كه از اين باغ بهشتي به كجا رو كردند؟

عباس شاهزيدي