مدح امیرالمومنین

یا اسدالله الغالب

یا امیرالمؤمنین 

 

سر الاسراری و دل را با تو همدم میکنم/

با هوایت سینه ام را باز محرم میکنم/

 

 

در سر خود گر چه فکر اسمان دارم ولی/

در زمین همچون درختی ریشه محکم میکنم/

  

 در زمان مستی ام تو خوشه انگوری بده/

 باده و میخانه و خم را فراهم میکنم/

   

من نماز اینگونه میخوانم،موذن زاده تا/

 اشهد ان علی گوید کمر خم میکنم/

 

هر که شد دیوانه تکلیفی ندارد پیش حق/

 پس جنونم را به عقل خود مقدم میکنم/

 

 قل هو الله و هو الهو و هو الحق شأن تو/

 من خدا راهم شبیه تو مجسم میکنم/

 

 زاهدی از مدح او شد تارک الدنیا ولی/

 ترک دنیا هیج من ترک دو عالم میکنم/

 

مجتبی نجیمی

شعر مناجاتی

حتى اگر نبخشد، اين چشم تر مي ارزد

اين دور هم نشينى وقت سحر مي ارزد

 

جاى گدا نشستن در خانه ى کرم نيست

هروقت مينشيند در پشت در مي ارزد

 

گريه م گرفت و ديدم دست مرا گرفتند

پيش کريم خيلى خون جگر مي ارزد

 

من که توقع قرب از هيچکس ندارم

اصلآ همينکه هستم اين دوروبر مي ارزد

 

چون طفل خانه برگشت او را بغل بگيرند

پس گم شدن براى مهر پدر مي ارزد

 

هر طور ميپسندى بشکن دل گدا را

هرچه شکسته تر شد دل بيشتر مي ارزد

 

فرموده اند روزه يعنى على, يقينآ

کار علي ست والله روزه اگر مي ارزد

 

چون سنگ ريزه ما را بين نجف بينداز

ريگ نجف به قدر صد کوه زر مي ارزد

 

يک ياعلى بجاى العفو پاکمان کرد

اين ياعلى براى ما آنقدر مي ارزد

 

هر چه خراب کردم ديدم درست کردى

ويرانه بودن من از اين نظر مي ارزد

 

گر تو نميپسندى تغيير ده قضا را

از کوى نيک نامان يک آن گذر مي ارزد

 

حداقل به کار حسين که مياييم

اين بار را ضرر کن, ما را بخر... مي ارزد...

 

 

 

 

 

 

 

استاد علی اکبر.لطیفیان

رمضان ۱۳۹۴

شعر امام حسن(ع)

در وصف ذات، صحبت ما احتياج نيست
زيرا که در صفات خدا «احتياج» نيست
بايد به بال رفت و درآورد گيوه را
در بارگاه قرب تو پا احتياج نيست
تو بي ‌وسيله هم بلدي معجزه کني
دست تو را به لطف عصا احتياج نيست
بوي طعام سفره، خودش مي‌کشد مرا
تا خانه‌ي تو راهنما احتياج نيست
خواهش نکرده اهل کرم لطف مي‌کنند
اين جا به التماس گدا احتياج نيست
اصلاً پي معالجه ي اين جگر مباش
"بيمار عشق را به دوا احتياج نيست"
محشر براي رو شدن اعتبار توست
کي گفته است روز جزا احتياج نيست؟
تو با سکوت کردن خود، جنگ مي‌کني
تيغ تو را به کرب و بلا احتياج نيست
×××
وقتي نداشت مادر تو سنگ قبر هم
ديگر تو را به صحن و سرا احتياج نيست

امام زمان

زمین تشنه ست...باید شیر باران را بپیچانی

بپیچی مثل یک رود و بیابان را بپیچانی

 

درین دریا فقط باد مخالف می وزد آقا !

بیا ای باخدا ! باید که سکان را بپیچانی

 

تماشا کن که پیچ دست ظالم هرز گردیده

بیا باید که دست هرز ایشان را بپیچانی

 

صدای عربده پیچیده در این کوچه ها هرشب

تو باید پیچ این ضبط رجزخوان را بپیچانی

 

بیایی مثل یک آقامعلم...مهربان...خوشرو

ز روی لطف گاهی گوش انسان را بپیچانی

 

نه بدقولی که خیل عاشقان را قال بگذاری

نه بدعهدی که وقت وعده آنان را بپیچانی

محسن رضوانی/تهران

 

بال فرشته که خاک پای حسین است* فرش حسینیه ی عزای حسین است

فاطمه دنبالش از صبح قیامت* هرکه به دنبال دسته های حسین است

شعر من وتو که افتخار ندارد *تا که خدا مرثیه سرای حسین است

رحمت زهرا برای این که بریزد* منتظر گریه برای حسین است

در دل مردم چه هست، کار نداریم* در دل ما که برو بیای حسین است

دست به دست کسی دراز نکردیم *هر دو جهان دست ما گدای حسین است

گندم شهر حسین روزی ما شد باز* سر سفره ها غذای حسین است

پرچم کرب و بلا همیشه بلند است* محافظ پرچم اگر خدای حسین است

غزه بدون حسین است که این هست* راه نجات بشر به راه حسین است

هرچه که ما خواستیم فاطمه داده* آنچه فقط مانده کربلای حسین است

شعر عاشورایی

من آمدم دوباره به دستم قلم دهی
شاعر شوم به شعر دم محتشم دهی
عطر حرم به پیرهن دفترم دهی
پاداش این دلانه غبار حرم دهی
ما در حریم تو همه مستیم یا حسین
ما را ببخش عهد شكستیم یا حیسن
«ان الحسین..»، بَه كه چراغ تو روشن است
تقدیر من حبیب! دوجا جان سپردن است
این سینۀ كبود نشانی به این تن است
مِهر حسین مُهر مسلمانی من است
با سجده روی تربتتان من هوایی ام
با هر نمازِ سمت حرم كربلایی ام
نام حسین آمد و ما جان گرفته ایم
ابریم و در هوای تو باران گرفته ایم
از چشم ها برایِ تو پیمان گرفته ایم
ما تشنه ایم و روضه ی عطشان گرفته ایم
افتاد بر زمین و به رنگ جنون نوشت
حی علی العزای خودش را به خون نوشت
این بیت ها دوباره پر از سوز و غم شده
هنگام وصف حضرت صاحب علم شده
صحراست صفحه صفحه و دستی قلم شده
جسمی كه قطعه قطعه و انگار كم شده...
گفتند تا كه جسم پراكنده شد به عشق
«هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما»
وقتی كه هست حضرت عطشان امام ما
خوش آن زمان كه عشق شوی هم كلام ما
از باده ی الست بریزی به جام ما
ما را غبار پای حسن آفریده اند
ما را برای سینه زدن آفریده اند
شب گفت راه عشق خدایی پر از بلاست
افتاد پرده، دید سری روی نیزه هاست
فرهادی غزل به دو چشم تو مبتلاست
شیرین تر از عسل لب ساقی كربلاست
این شعرها بدون تو طعم عسل نداشت
اصلاً بدون چشم تو شاعر غزل نداشت
ای دل تو خاك پای همین خانواده ای
در لحظه های اشك چنان فوق العاده ای
با هر حسین گفتن آرام و ساده ای
«انگار روبروی حرم ایستاده ای...»
هرچند ما به نوكریت بی لیاقتیم
از كودكیِ خود همه تحت عنایتیم...

سید حمید داودی نسب-اصفهان

همایش شعر خطبه های نور

نخستین همایش ملی شعر عاشورایی خطبه های نور

 

نخستین همایش ملی شعر عاشورایی خطبه های نور

 

موضوع:

خطبه های الهی امام حسین از زمان حرکت از مدینه تا کربلا

فرازهایی از خطبه ها:

1-مقام عبودیت

2- احیای سنت ها و سیره های نبوی و علوی

3- ظلم ستیزی

4-امر به معروف و نهی از منکر

5- آزادی و آزادگی

6- نماز ظهر عاشورا

7- بصیرت و معرفت

8- عزت مندی و اخلاق

9- زیبایی شهادت

10- رضا و تسلیم و...

تقویم کنگره:

- مهلت ارسال آثار: ۱دی ۱۳۹۱

- تاریخ برگزاری مراسم: ۲۰دی ۱۳۹۱

نحوه ارسال آثار:

1- کلیه آثار با فونت(قلم) (Zar 14) در محیط word2003 در قطع A4 به صورت تایپ شده همراه با سی دی اثر ارسال گردد و یا بصورت فایل PDF با مشخصات فوق از طریق پست الکترونیکی khotbeh.noor@yahoo.com 

آدرس ارسال پستی: استان گلستان- گرگان- خیابان شهید رجایی- گلشن 4 - کانون فرهنگی هنری مسجد جامع گلشن گرگان

برنامه ی جنبی کنگره:

- هر ساله یکی از زبان های غیر فارسی در بخش جنبی همایش شرکت داده خواهد شد به همین منظور در همایش پیش رو شعرای ترکمن به زبان خود می توانند اشعاری را پیرامون خطبه های امام حسین (ع) همراه با ترجمه فارسی آن ارسال نمایند.

جوایز:

- نفر اول: لوح سپاس، تندیس همایش، ۲۵میلیون ریال وکمک هزینه سفر کربلا  

-نفر دوم: لوح سپاس، تندیس همایش ، ۲۰میلیون ریال وکمک هزینه سفر کربلا

- نفر سوم: لوح سپاس، تندیس همایش ، ۱۵میلیون ریال وکمک هزینه سفر کربلا

- نفر چهارم: لوح سپاس، تندیس همایش ، ۱۰میلیون ریال وکمک هزینه سفر کربلا

- نفر پنجم: لوح سپاس، تندیس همایش ، ۵میلیون ریال وکمک هزینه سفر کربلا

 

* در بخش جنبی ، شعر ترکمن نیز به 3 اثر برگزیده ،3 کمک هزینه مکه اهدا خوهد شد.

ضمناً به کلیه شرکت کنندگانی که آثاری به دبیر خانه ارسال نموده اند نیز هدایایی تقدیم خواهد شد.

ارتباط با ما:

شماره های تماس: ۰۱۷۱۲۲۲۱۰۰۶   ۲۲۴۲۱۹۱-۰۱۷۱

اطلاعات بیشتر در سایت:

www.kgolshan.com

فراخوان دومین کنگره شعر خانگی-اصفهان

قال سيد الكونين (ص): حسين مني و انا من حسين

بسیارشیرین و لذت آفرین بود تجمعمان گرداگرد حلقه ی اشک که بی شک رشک آسمان بود. در "اولین کنگره شعر خانگی"

علمی برافراشته شد که سینه زدن پای آن صفایی عجیب داشت پس بهانه کردیم

"دومین کنگره شعر خانگی"

را تا بار دیگر لذت این تجربه نصیبمان گردد.

موضوع:

هر قلمی که در سوگ عظمای کربلا زده شود با هر موضوعی که باشد مقدس و قابل تقدیر است ما نیز تمام آثار گرانقدر شما را ارج می نهیم و علاوه بر آن منتظر تبلور طبعتان در

دو موضوع:شخصیت والای حضرت امام سجاد (علیه السلام) و عطش

هستیم.

مهلت ارائه آثار:

هرگاه از ته دل ناله ای زدید، اشکی فشاندید و بیتی سرودید با ما همراهید.

برای حرف دل، زمان و مکان نمی توان مقرر کرد با این وجود تا سومین غروب پس از عاشورا چشم به راه آثارتان خواهیم ماند تا همزمان با جمع آوری پیکر ارباً اربای اربابمان، قطعه قطعه های آثار شما را گرد آوریم.پس

 تا تاریخ:8/9/1391(مصادف با سیزدهم محرم الحرام 1434)

به یا علی ما لبیک بگویید.

*در انتهای تمامی آثار ارسالی نام و نام خانوادگی، شماره همراه و آدرس درج شود.

نحوه ارسال اثر:

بی شک پذیرنده تمامی آثار والایتان حضرت حسین (علیه السلام) و قاصدش، پیامبر سلام های کربلایی، فطرس ملک است.باعث امتنان است اگر دیگر سوختگان ماتم کربلا را در لذت سروده ی خود شریک کنید.آغوش ما برای استقبال از ابیات آسمانیتان به یکی از این طُرُق باز است:

·         از طریق ارسال به پست الکترونیکی:  yekshanbeha91@yahoo.com  

·         نظر خصوصی در وبلاگ:  http://www.yekshanbeha.blogfa.com/

·         پیامک به شماره سامانه:30006390000111

·         ارسال پستی به آدرس: اصفهان- کد پستی  74764-81558

*در انتهای تمامی آثار ارسالی نام و نام خانوادگی، شماره همراه و آدرس درج شود.

یادبود:

سپاس اصلی از آثار تقدیمی را به صاحبش وا می گذاریم و بهترین یادگاری را که همان تندیس بلورین اشک است تقدیم چکیده ی احساستان می کنیم.

با این حال در اهداء یادگاریهایی که برکت حرکتمان است به قدر وسعمان می کوشیم.

باشد که مقبول افتد...

***

زمان برگزاری کنگره:

به مصداق کل یوم عاشورا 19 روز پس از ظهر عطش در جمعه 24 آذرماه1391(مصادف با 29 محرم الحرام1434)از ساعت:9صبح گرد هم می آییم تا ناممان را در طومار عزادارانش ثبت کنند انشاا...

 

و صلي الله علي باكين علي الحسين(علیه اسلام)

امام هادی-شعر

حضرت ابالحسن امام هادی  علیه السلام


بالاتر از این هاست لوایی که تو داری

خورشید دمیده ز عبایی که تو داری

از بنده نوازی و عطایی که تو داری

آقای جهان است گدایی که تو داری

ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی

محبوب شده از کرمت شغل گدایی

 

چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند

مهر تو به دلهای مصفا بنشیند

هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند

مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند

لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم

آن روز دعا کرده که امروز چنینیم


تو آینه داری و کلام تو گهر بار

در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار

حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار

بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار

در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد

((با آل علی هر که در افتاد ور افتاد))

 

بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست

ذکر ولی ا.. همان جلوه ی یا هوست

چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست

در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست

العبدُ و ما فی یده کان لمولاه

از برکت خورشید کند جلوه گری ماه

 

تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است

اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است

تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است

جای ولی ا... کجا بزم شراب است؟!

یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد

یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد

 

گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت

از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت

لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت

خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت

شد مجلس اغیار همان بزم خرابه

وقتی که سر افتاد به دامان ربابه

رکن الدین

اشعار فاطمیه

چه خوب مي‌شد اگر ما بزرگتر بوديم
شبيه مادرمان ياور پدر بوديم

درون خانه نشستيم و رفت مادرمان
به جاي مادرمان كاش پشت در بوديم

هنوز خاطرمان هست شب به شب وقتي
كنار مادرمان زير بال و پر بوديم

چگونه تاب بياريم كوچه ديدن را
هميشه گرم عبور از همين گذر بوديم

فقط به خاطر او با پدر نمي‌گفتيم
كه از سياهي بازوش با خبر بوديم

نيامده ، دلمان تنگ محسن است ايكاش
كه با كبوتر اين خانه همسفر بوديم

به ذوالفقار پدر هم كه دستمان نرسيد
نبوده‌ايم مخيّر ولي اگر بوديم...

خدا كند كه بميريم بعد مادرمان
كه ديگران ننويسند ما پسر بوديم

محسن ناصحی-اصفهان

امام رضا(ع)-شعر

یا امام الرئوف: 

احساس خواهد کرد کوه نور می بیند

وقتی که شهرت را کسی از دور می بیند

احساس انسانی که روی تکه ی چوبی

در عمق تاریکی دریا ، نور می بیند

جای قدمهای بهشتی تو را عاشق

در کوچه باغ سبز نیشابور می بیند

زائر همان آنی که مشهد می رسد ، خود را

با بچه آهوی شما محشور می بیند

هر کس که می آید میان صحن های تو

شور خودش را گوشه ی ماهور می بیند

با اشک می آید ولی دلخوش به روزی که

بالای بالینش تو را در گور می بیند

شاعر نگاهش سمت گنبد میرود اما

جای کبوتر دسته های حور می بیند

در بیت هشتم صحن کهنه – پنجره فولاد

انگار می گویند : مردی کور می بیند ...

سید محمد حسینی

معرفی وبلاگ

اشعار آیینی

 

جلسه شعر آیینی انگور (کلیک کنید)

امام حسین(ع)-شعر

حسین!گوشه ی چشمی٬که حرفها دارم:

دلم گرفته٬فقط شوق "کربلا" دارم

 

تو سر پناه منی٬یک نگاه کن آقا!

مگر به غیر حسینیه من کجا دارم؟!

 

حرم نرفتم و حال دلم وخیم شده

خدا به خیر کند من هنوز جا دارم

 

دلم گرفته٬ولی وقتی کربلا دور است

دلم خوش است که من "مشهد الرضا" دارم

 

چقدر فاصله افتاد و مشهدی نشدم...

دلم شکسته٬ببین که منم خدا دارم!

 

حسین!ماه محرم شروع عشق من است

وگرنه من همه ی سال هم عزادارم

 

تمام دلخوشی ام این شده که هیئتی ام

قسم به حضرت زهرا س٬فقط تو را دارم...

***

به زیر دین حسینم ولی خدا را شکر

که صاحبی چو ابالفضل با وفا دارم...

یحیی نژاد سلامتی

امام رضا(ع)-شعر

غبار گیر به نرمی بال قو اینجاست

هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست


چقدر درد دل از راه دور پر زده تا...

چقدر حرف در آغوش بغ بغو اینجاست

 
همیشه یک نفر اینجا نشسته  گوش کند

همیشه فرصت یک صحن گفتگو اینجاست

 

و  گفته اند به فواره ای که در اوج است؟

که سر به خاک گذارد که آبرو اینجاست


قدم قدم همه جا آب و حوض و فواره

مگر که وارث خشکی آن گلو اینجاست


فدای واژه  سقا  که خانه خانه اوست

فدای بوی غریبی که از عمو اینجاست


چقدر ساده مرا تا به بی نهایت برد

چقدر آینه ی پاک روبرو اینجاست
 

هزار سمت مرا برده اند و آرامم

که مقصد همه آن هزار سو اینجاست
 

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

کسی حضور ندارد  وگرنه او اینجاست

محمد خادم

برگرفته از وبلاگ جلسه شعر آیینی انگور

امام حسین(ع)-شعر

نگاه و گوشه ی چشمی به این گدا کافیست

-تو را به جان رقیه٬همین مرا کافیست-

 

خدا کند که نگاهی کنی٬زمین خوردم!

که بر به خاک غم افتاده ای نگا(ه)کافیست

 

دلم که دست خودش نیست٬گاه می شکند

در این میانه فقط نامی از شما کافیست...

 

برای راحتی از آتش جهنم هم

دو قطرهاشک فقط پای روضه ها کافیست

 

تویی حسین!شروع تمام عاشقی ام

برای عشق٬حسینیه ی عزا کافیست

 

همه حوائج من بسته بر اشاره ی توست

همه حوائج من هیچ٬ "کربلا" کافیست

 

تمام حاجت من دیدن ضریحت بود

چقدر فاصله افتاد بین ما...کافیست!

یحیی نژادسلامتی 

امام رضا(ع)-شعر

قلبى شكست و دورو برش را خدا گرفت

نقاره مى‏زنند...  مريضى شفا گرفت

 ديدى كه سنگ در دل آئينه آب شد

ديدى كه آب حاجت آئينه را گرفت

 خورشيدى آمد و به ضريح تو سجده كرد

اينجا براى صبح خودش روشنا گرفت

 پيغمبرى رسيد در اين صحن پر ز نور

در هر رواق خلوت غار حرا گرفت

 از آن طرف فرشته‏اى از آسمان رسيد

پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت

 زير پرش نهاد و به سمت خدا پريد

تقديم حق نمود و سپس ارتفاء گرفت

 چشمى كنار اينهمه باور نشست و بعد

عكسى به يادگار از اين صحنه‏ها گرفت

 دارم قدم قدم به تو نزديك مى‏شوم

شعرم تمام فاصله‏ها را فرا گرفت

 دارم به سمت پنجره فولاد مى‏روم

جايى كه دل شكت و مريضى شفا گرفت

امام رضا(ع)-شعر

یا رئوف
باید همه به سمت شما رو بیاورند
دلها  به  لب  ذکر   هوالهو   بیاورند


باید  که  جن و  انس  تمام  ملائکه
ایمان به دست   ضامن آهو بیاورند

ما بهتر از شما که ندیدیم صاحبی
گر هست بهتری زشما کو؟ بیاورند


با تار  مویتان  که  برابر  نمی شود
گیرم   هزار  خرمن   گیسو   بیاورند

خسته  شکسته ام و  بسختی  رسیده ام
پشت   درم  بگو   که  مرا تو  بیاورند

در سفره هر چه میرسد از سمت مشهد است
آری هر آنچه هست  ار آن  سو  بیاورند

شاعر و مداح اهل زنده یاد بیت میثم کامیابی فر

جهت شادی روحش صلواتی بفرستید.

امام رضا(ع)-شعر

یا حق:

دل عاشق گواه خود دارد

عاشقی رسم و راه خود دارد

با من از شرط عقل امر مکن

دل دیوانه شاه خود دارد

عاقلان طعنه گوی عشاقند

عقل هم اشتباه خود دارد

حج فطرس طواف کرببلاست

هر ملک خانقاه خود دارد

می کشد نام کربلا همه را

شاه دلها سپاه خود دارد

گرچه ارباب مثل هر شاهی

عبد چهره سیاه خود دارد

در کنار حبیب و مسلم و حر

جون او نیز جاه خود دارد

کربلا، سامرا، مدینه، نجف

هرکجا بارگاه خود دارد

من امام رضایی ام چه کنم؟

هرکسی تکیه گاه خود دارد

مهدی بقایی

امام رضا(ع)-شعر

از ازل ای نگار بی همتا

گشته اين دل به عشق تو شيدا

پدرم را خدا نگه دارد

که مرا کرده بر در تو گدا

اولين درس عشق من این بود

اولين مشکلی که شد پيدا

اشک حلقه به دور چشمش زد

پدرم گفت: يا امام رضا

طفل بودم که در ميان رواق

گرم بازی و شيطنت اما

سنگفرش حرم به من آموخت

در کنار تو پرکشيدن را

روی سنگی که ليز می خوردم

فارغ از اصطکاک اين دنيا

باورم شد که دوستم داری

و گرفتی مرا بغل، حالا...

کاش در اين زمانه‌ی پيری

باز اين بنده را بغل گيری

مهدی بقایی

امام حسین(ع)-شعر

« لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْر»

 

ای ماه شمشیر، وقت حلول است

جان جهان‌ها، از غم ملول است

این داغ حیدر، داغ بتول است

وین خون‌بهایِ، آل رسول است

سوزِ نهانی، اذن دخول است

چشمی که تر شد، نذرش قبول است

                                      این گریه‌هایِ، بی اختیارست

 

مانند امروز، کی می‌شود کی

سر‌ها به ‌رویِ، نی می‌شود نی

خون در رگِ تاک، می می‌شود می

ساقی بیانداز،  تیرِ پیاپی

قاتل امیرِ، ری می‌شود ری

پس وای بر وی، پس وای بر وی

                                   امروز اگر مست، فردا خمارست

 

شمشیر بنگر، رگ‌های او را

رگهایِ سرخِ زیر گلورا

بوسیده احمد، این سمت و سو را

خورشید رو را، مهتاب مو را

بگشای فرقِ، موی سبو را

هم پشت سر را، هم پیش رو را

                                          اکنون زمان، بوس و کنار است

 

قرآن گشودی، در سر بیاور

از سرِّ نی‌ها، سر در بیاور

پیکار یعنی، پیکر بیاور

پروانه‌ها را، پرپر بیاور

لشگر بیاور، یاور بیاور

اکبر اگر رفت، اصغر بیاور

                                        تیرِ سه‌شعبه، در انتظارست

 

ای دُرِّ نایاب، ای آب ای آب

ای گوهر ناب، ای آب ای آب

لب‌های ارباب، ای آب ای آب

عطشان و بی‌تاب، ای آب ای آب

شش‌ماهه در خواب، ای آب ای آب

ای آب ای آب، ای آب ای آب

                                          مشک دریده، دست سوارست

 

نحرین حیران، جریان بگیرید

بی‌سر بیایید، سامان بگیرید

سوغات را از، مهمان بگیرید

از خضر آبِ حیوان بگیرید

اذن سماع از سلطان بگیرید

وقت وداع است، قرآن بگیرید

                                     هنگام تن نیست، جان بی‌قرارست

 

جانا چه سازم، با زخم جانکاه

چندان نشیند، آیینه با آه

از پا فتادم، در راه بی راه

یک دلو خالی، صد آسمان چاه

«گر تیغ بارد، در کوی آن ماه

گردن نهادیم، الحکمُ لله»

                                      حبل الوریدم، در دست یارست

محمود حبیبی کسبی

عاشورایی-شعر

غزلی در ذکر مصائب عصر عاشورا:

آن­گاه افسری به سر سروری نماند
آری نماند پیکری، آری سری نماند

ماندند بی ­پناه­تر از پیش، اهل بیت
جز روی نی، نشانه ­ای از یاوری نماند

آتش نشست و هلهله برخاست، بعد ازآن
از خیمه ­ها به جز تل خاکستری نماند

در دشت گونه­ ها گل سیلی شکفته شد
بر گوش دختران حرم زیوری نماند

زینب دوید تا لب گودال قتلگاه
اما چه دید! در نظرش منظری نماند

می ­خواست بوسه ­ای بزند بر تن حسین
زیر سم سطور ولی پیکری نماند

می ­خواست تحفه ­ای بستاند به یادگار
اما نماند دستی و انگشتری نماند

می ­خواست روی و موی بپوشد ز چشم غیر
خاکم به سر که بر سر او معجری نماند

سر کوفتن به چوبۀ محمل بعید بود
اما شکیب رفت و ره دیگری نماند

***
بر دست، زخم سلسله؛ بر پای، آبله
در این سفر که همسفر بهتری نماند

مویه ­کُنان و موی ­کَنان جمله عرشیان
بر بال­های خیل ملائک پری نماند

آن ­روز آفتاب ز مشرق غروب کرد
زان پس اگرچه باختر و خاوری نماند

با این قیامتی که به پا شد به کربلا
باری برای حشر دگر محشری نماند

محمود حبیبی

حضرت علی-شعر

تقدیم به صاحبان روز یکشنبه

دشت را نفخۀ بهار آمد

سبز رویی به لاله زار آمد

بالباسی به رنگ یاس سپید

علی ِ سیب دوستدار آمد

دستش انگشتر شرف شمسی

با نگینی نوشته دار آمد

آیۀ نور را سی و دو بار

خواند و آنقدر با وقارآمد

که عرق دانه های پیشانیش

از بلندا ی شاخسار آمد ...

و چکید آنچنان که چون باران

بر روی گونه انار آمد...!

با حیایی که بیشتر از پیش

پیشباز نگاه یار آمد

علی از کوچۀ بنی هاشم

رد شدو بر سرقرار آمد

علی آمد به خانۀ احمد

یار در خانۀ نگار آمد

در زدو کوبه یا علی می گفت

یا علی ها ی بیشمار آمد

وارد صحن خانه شد حضرت

اوپیاده ولی سوار آمد

با هزاران صف مَلَک های

صدو ده بار جان نثار آمد

درو دیوار خانه هو هو گو

بعد اینقدر انتظارآمد ...

آنکه این تاک باغچه نُه سال

یا علی گفت و مست ، بار آمد

تا ببیند که ساقی کوثر

آخر الامر میگسار آمد

تا بنوشد ز جام الرحمن

با دوچشمان بس خمار آمد

           ..............

فاطمه دخترم بیا بنشین

که برای تو خواستگار آمد

پسر عموی مکه ای زادم

مدنی شمس مه عذار آمد

او که در جنگ هر کجا ماندم

نام زیبای او بکا رآمد

جای من لیلۀ المبیت، علی

سوی مذبح به افتخار آمد

شایعه شد که در اُحد مُردم

دشمن ا زگوشه و کنار آمد

ناگهان بین دشمنان مردی

یا علی گفت و شعله وارآمد

او علی بود تیغ تیز به کف

تاکه در آورد دمار آمد

نفسش های سورۀ کوثر

دشمنش شد چو تار و مار آمد

با دو ابروی خوش کشیدۀ خویش

اسدالله بر شکار آمد

او ید الله فوق ایدیهم

صاحب تیغ ذوالفقار آمد

پاسخت چیست بر علیِ که

با چه اندازه اعتبار آمد

           ....

به دلش استخاره زد زهرا

بَه که قالوا بلی سه بار آمد

                                                                  غلامرضا فاتحی

شعر عاشورایی

به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود

دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود

تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است

یا که بهتر چه به روز پسرش آمده است

پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید

هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید

مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش

در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش

نه توانس بغل گیرد و نه بوسه زند

نه توانست بماند نه از او دل بکند

زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود

اربا اربا دل بابای علی اکبر بود

دشت مانده است وسواری که زمین گیر شده

تن صدچاک پسر دیده ،پدر پیر شده

ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود

گریه اش مایه ی خندیدن مردم شده بود

ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود

همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود

پسری مانده به خاک و پدری می نگرد

مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد

چون که این چاک ترین جسم میان شهداست

مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست

خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت

ور نه می مرد از آن بوسه....که زینب نگذاشت

نوید اسماعیل زاده

شعر عاشورایی

يا رقيه(سلام الله عليها):

به شام تيره و تارم سحر نمي آيد

و عمه گفت عزيزم پدر نمي آيد

پدر بيا و ببين صورت گل خود را

ببين كبودي آن در نظر نمي آيد؟!

دلم گرفته نوازش كني مرا بابا

ولي ز دست تو اين كار بر نمي آيد...

و پيش چشم همه مي زد و نمي فهميد

به خشكي لب تو چوب تر نمي آيد..

و روي نيزه تو گفتي كه حال من خوب است

چرا به روي لبت جاي ضربه چوب است؟!

سيد حميد داودي نسب

میلاد امام صادق

«رفاقتی که گسست»

شاید کسى گمان نمى‏کرد که آن دوستى گسسته شود و آن دو که معمولا همراه یکدیگر بودند، روزى از هم جدا شوند. مردم یکى از آن‌ها را بیش از آن اندازه که به نام اصلیش بشناسند، به نام دوست و رفیقش مى‏شناختند. اغلب وقتى که مى‏خواستند از او یاد کنند، توجه به نام اصلى‏اش نداشتند و مى‏گفتند: "رفیق امام صادق (علیه السلام)"

در آن روز، مانند همیشه همراه امام (علیه السلام) بود و با هم داخل بازار کفش دوزها شدند.

خدمتکار سیاه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حرکت مى‏کرد. در وسط بازار، ناگهان به پشت سر نگاه کرد، ولی خدمتکار را ندید. بعد از چند قدم دیگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم او را ندید. سومین بار به پشت سر نگاه کرد، هنوز هم از خدمتکار که سرگرم تماشاى اطراف شده و دور افتاده بود، خبرى نبود.

براى مرتبه چهارم که سر خود را به عقب برگرداند، پس از مشاهده او، با خشم به مادر او دشنام داد و سپس گفت: کجا بودى؟

تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق (علیه السلام) به علامت تعجب دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانى خویش زد و فرمود: "سبحان الله! به مادرش دشنام مى‏دهى؟! به مادرش نسبت کار ناروا مى‏دهى؟! من خیال مى‏کردم تو مردى باتقوا و پرهیزکارى هستی. برایم معلوم شد در تو ورع و تقوایى وجود ندارد."

مرد که بسیار هول شده بود گفت: "یابن رسول الله! این خدمتکار و مادرش هر دو اهل شهر سند هستند. خودت مى‏ دانى که مردمان آن شهر اصلا مسلمان نیستند. مادر او هم یک زن مسلمان نبوده که من به او تهمت ناروا زده باشم."

امام صادق (علیه السلام) با ناراحتی فرمود: "مادرش مسلمان نبوده که نبوده. هر قومى سنتى و قانونى در امر ازدواج دارند. وقتى طبق همان سنت و قانون رفتار کنند، فرزندانشان حلال زاده محسوب مى‏شوند."

امام (علیه السلام) پس از این بیان به او فرمود: "دیگر از من دور شو ..."

بعد از این ماجرا، دیگر کسى ندید که امام (علیه السلام) با او راه برود، تا مرگ بین آنها به طور کامل جدایى انداخت‏.(1)

اما به راستی چرا امام صادق (علیه السلام) رفاقت خود با این فرد را قطع نمود؟ پاسخ این پرسش را در کلام خود حضرت می‌توان یافت:

"یکی از نشانه‌‌های شریک شیطان که تردیدی در آن نیست،‌ این است که شخصی دشنام گو باشد و باکی نداشته باشد که چه گوید و چه شنود."(2)

بدین ترتیب شخص دشنام گو، رفاقت شیطان را برگزید و دوستی با چنین فردی هرگز شایسته انسان مومن نخواهد بود.

مواظب باشیم رفیق شیطان نشویم ..

(برگرفته از کتاب "داستان راستان تألیف: "استاد شهید مرتضی مطهری" (با اندکی تصرف و اضافات))

سایت مذهبی وب فرارسیدن 17 ربیع الأول، سالروز ولادت

گنجینه دار علوم و زبان گویای توحید

ششمین پیشوای شیعیان

امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می‌گوید.

 


پاورقی ها:

1ـ اصول کافى، جلد 2، صفحه 324- وسائل الشیعه، جلد 2، صفحه 477

2ـ قال الإمام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام): "من علامات شرک الشیطان الذی لایشک فیه أن یکون فحاشا لایبالی ما قال و لا ما قیل فیه" (اصول کافی، جلد 2، صفحه 323)

 

انتظار

برای مهدی موعود(عج)

 

با یک نگاه ، عاشق خود را شهید کن

این جمعه را به یُمن قدم هات عید کن

 

داغ ِ ندیدنت به دل ِ هر شقایق است

این جمعه ، داغ ِ باغچه را ناپدید کن

 

خورشید ِ من! سری به دعاهای ما بزن

از قطره های کوچک باران خرید کن

 

بر روی هر چه مشق شب ما ست خط بکش

شب را ورق بزن ، دل ما را سپید کن

 

دستی به ذوالفقار ببر ، روی خاک را

پاک از وفور ِ ابن زیاد و یزید کن

 

" از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست "

امشب بیا و عالم ما را جدید کن

محمدرضا سلیمی


 

شعر عاشورایی

نیزه قیام کرد و تو را از سر آفرید

در چشم های مادر تو محشر آفرید

پهلوی مادر تو دوباره شکسته شد

وقتی که زخم ، حادثه را پرپر آفرید 

مادر تو را برای همین روز شیر داد

مادر برای روز دهم ، سرور آفرید

حتماً نشسته بود و تو را درد می کشید

آخر تو را شبیه علی ؛ حیدر آفرید

حتماً دعای مادر تو بوده که خدا

عبّاس آفرید ، علی اکبر آفرید 

یک غنچه...تیر تیز خزان...انفجار خون

این صحنه را گلوی علی اصغر آفرید

مادر برای اینکه تو را منتشر کند

تنهایی ِ شگفت تو را خواهر آفرید 

حالا نشسته ایم و تو را شعر می شویم

آری! تو را که کوثر پیغمبر آفرید

محمد رضا سلیمی

شعر مرثیه حضرت رقیه

یارقیه بنت الحسین
ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم، کوتاه آمد، گریه کرد
ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت "هم زد" گریه کرد
با تمام این اسیران فرق داری، قصه چیست؟
هر کسی آمد به احوالت بخندد، گریه کرد
از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش
شاید آن شب "زجر" هم وقتی تو را زد، گریه کرد
وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد
آن زن غساله هم اشکش در آمد، گریه کرد
*کاظم بهمنی*

 

شعر امام زمان

(عج الله تعالي فرجه والشريف)

دست هایت ضریح حاجت ها چشم هایت گل اجابت ها

شبنم روی گونه ی سرخت مایه ی سبزی طراوت ها

طاق ابروی قاب قوسینت لیت شعری این اشارت ها

تار تار بلند گیسویت رشته های نجات امت ها

نخ ابریشمی تسبیحت بند آزادی از اسارت ها

ای نگاه کبوترانه ی تو آسمان پر از نجابت ها

من زمینی نبودم از اول آمدم زیر خاک پایت ها

جمکرانی شوم همیشه شلوغ اصفهانی پر از ارادت ها

گل کنم شاعری شوم آن طور که تو داری بر او عنایت ها

هی نوشتند پشت ماشینها بر روی شیشها عبارت ها

خواهد آمد ، بیا ، گل نرگس کم کن از بینمان مسافت ها

جام جم با تمام حافظ هاش می کشند از لبت خجالت ها

السلام علیک ...خم بشوید می برازد تو را ریبود ها

هاشمی ! فاطمی ! ابوالحسنی ! به به تو با چنین اصالت ها

میم و حا میم و دال ای زیبا ای اباالقاسم رسالت ها

حیدری زاده ی دو تیغ ابرو کشته ی چشم تو شهامت ها

نور زهراییت تقدس وار سرزد از کوثرای ساحت ها

ای حسن صورت بقیع نشین ای کریم همه کرامت ها

کربلایی حسین و الفجری رجعت سرخ تا شهادت ها

وارث مه رخان لیلایی مات در جذبه شان شجاعت ها

چون علی اکبر و عموت عباس شده ای جزو سرو قامت ها

زینبی زینت علی طینت کوه صبر پر از صلابت ها

تازه مشهور می شوی حالا مثل سجاد در عبادت ها

بشکاف علم روز دنیا را باقر العلم و البلاغت ها

ربودی شیعیان جعفری ات ششمین صادق صداقت ها

بی تو مردند کنج زندان ها کاظم الغیظ ، باب حاجت ها

آهویت نه گدای تو هستم یادگار رضا و رافت ها

باز دریای جود جوشش کرد در جواد آب این سخاوت ها

تا گدایان سامری چون من درنقی خانه ی هدایت ها

یازده جلوه عسگری بشوند پشت این پرده ی بشارت ها

میرسد صوت مکه ایت به گوش یثربی گونه با فخامت ها...

...تفی آواز داد جاء الحق زهق باطل اهل طاعت ها

ای غزل باز از تو شیرین شد نمکین مهدی حلاوت ها

و تو طاووس بزم اهل بهشت آخرین حد به این ملاحت ها

غلام رضافاتحی

شعرميلاد پيامبر

در سایه سار لطف شماپاگرفته ایم

شکرخداکنارشماجاگرفته ایم

ازسائلان هرشبه کویتان شدیم

این درس راز عالم بالا گرفته ایم

این نوکری وعرض ادب رابه نزدتان

ازگوشه چشم ام ابیها گرفته ایم

بعدازشما که امتتان چنددسته شد

شکرخداکه دامن مولا گرفته ایم

همواره درب هرکس وناکس نمی زنیم

مارزق خود زام ابیها گرفته ایم

مازیردین نسل به نسل شماشدیم

ازدست زینب توشفاهاگرفته ایم

تااینکه بین چاه  نیافتیم ،روزوشب

یک رشته ازعبای شمارا گرفته ایم

این رشته ازعبای توحبل المتین ماست

مُهرغلامی حسنت برجبین ماست

وقتی که آمدی همه جاغرق نورشد

کم کم بساط عشق خداوند جور شد

وقتی توآمدی دل جدت جلاگرفت

زیرا که لحظه های صفاوسرورشد

وقتی توآمدی همه جابوی حق گرفت

شیطان وفتنه هاش ازاین خاک دورشد

بااینکه آخرآمدی امانوشته اند

یک ذره خاک پای شماکوه طورشد

یک ذره نورتو به دل آسمان نشست

خورشید وماه بعدبه جنس بلورشد

آقاخوش آمدی وقدم رنجه کرده ای

برداشته خدازرویش بازپرده ای

آقاگدای کوی تودنیاشدندوبعد

این بردگان به لطف توآقاشدندوبعد

مقدادوبوذرآمدوسلمان کنارتو

هریک برای خویش مسیحاشدندوبعد

حسرت به قلب خون شده ی مادران نماند

بسیارشان که صاحب لیلا شدند وبعد

بانازمقدم تو زمین سربلندشد

افتادگان به خاک،همه پاشدندوبعد

قبل ازتو بودبنددوعالم گره گره

توآمدی واین گره هاواشدندوبعد

پیغمبران قبل توازیاد رفته بود

توآمدی وزنده واحیاشدندوبعد

توآمدی ونسل توشدنورفاطمه

مردم گدای حضرت زهراشدندوبعد

برکوی فاطمه دل ماهم مقیم شد

فرزنداولش به دوعالم کریم شد

روکردحق تورا که توقرآن بیاوری

بعدش نزول سوره باران بیاوری

لطفی به ماشدوبه نگاهت نوشته شد:

نوری به قلب کشور ایران بیاوری

می خواستی پلی بزنی سوی ماعجم

گفتی کنارخویش توسلمان بیاوری

گفتی به اوکه دین خداحب حیدراست

باید علی بگویی وایمان بیاوری

می خواستی که مست می کربلا شویم

گفتی زنسل خویش توسلطان بیاوری

توآمدی که همره نوروجود خود

نورخدای عرش فراوان بیاوری

ماراگدای خانه ات آقاحساب کن

مست شراب ساقی خودبوتراب کن

حیدرمحمدوتوخودت هم که حیدری

ازکل انبیاءالهی توبرتری

آنقدربرتراست مقامت که داده حق

مانندفاطمه به تودختر چه دختری

دروصف ودرمقام تواین واژه کافی است

بعدازخداتولایق الله اکبری

ازروزاولی که توپابرزمین زدی

فهمیده بودجدتو که توپیمبری

آقابه جان فاطمه ومرتضی بگو

روزجزامرا به غلامی تو می خری؟

مامست حیدریم ولیکن نوشته اند

ماراهمیشه شیعه مذهب جعفری

شکرخداکه ماهمگی عبدحیدریم

شاگرددرس علم دبستان جعفریم