مدح امیرالمومنین(ع)


#بسم_رب_الحیدر

تا قافیه با نام علی جور درآمد
از رگ رگ من مستی مستور در آمد
از مأذنه آوای " هوالعشق" بلند است
از قافیه فریاد " هوالنّور " درآمد
در شام "فَلا هادیَ لَه " کعبه ترک خورد
از سینه دیوار حرم نوردر آمد
نزدیک شد و بوسه کف پای علی زد
خورشید که از فاصله ای دور درآمد
هستی پُرِمستی شد و چرخید به دورت
از دور ضریح تو که انگور درآمد
موسی دَمِ صحن تو نشست و به همه گفت
این نور همان است که از طور درآمد
یک عمر زمین خورده ی دُرّ نجف توست
فیروزه که از خاک نشابور درآمد
شیرینی اوصاف تو مانند عسل بود
این قاعده از کندوی زنبور درآمد
آن ها که سرِ سفره ی حیدر ننشستند
دیدند که آش خلفا شور درآمد
از منکر اوصاف علی نیست توقّع
این جانور از روز ازل کور درآمد
باید که بپرسی مزه ی عشق علی را
از میثم تمّار که منصور درآمد
هر کس هوس تیغ تو را کرد پَرَش ریخت
مثل پدر عَمر که بدجور درآمد
نام تو نمک بود و به شعرم مزه ای داد
این شد که غزل های من اینجور درآمد
بگذار که خاک کف نعلین تو باشد
آن روز که این شاعرت از گور درآمد

#عباس_شاه_زیدی_خروش_اصفهانی

 

Hamid D:
ظاهرا اینبار حال شعرهایش بهتر است
شاعر بارانیت حال و هوایش بهتر است

از نجف از کاظمین از سامرا هم گفت و من
خواندم اما بیتهای کربلایش بهتر است

کلبُهم باسط... مرا با اربعینی ها ببر
لنگ لنگان هم بیاید، سگ وفایش بهتر است

در حرم در راه در موکب ... بهشتت دیدنی است
هرچه می گردم نمی فهمم کجایش بهتر است

مادرم از درد پایش خسته بود آوردمش
اربعینی راه رفت امروز پایش بهتر است

با خود آورده است داروهای خود را منتها
از غذایت لقمه بردارد برایش بهتر است

ابتدا ، شوق من و کرببلایت انتهاست
ابتدای راه خوب و انتهایش بهتر است..

ناصحی

مدح امام حسین

   يا اباعبدالله(ع)

آن ساعتي خوش است که مستانه بگذرد

یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد

 

روزیِ ما به دست کریمان آشناست

کفر است پای سفره ي بیگانه بگذرد

 

سوگند می خوریم که ما گنج می شویم

یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد

 

خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی

ایام نوکری تو شاهانه بگذرد

 

ما عقل خويش را سر عشق تو باختيم

بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد

 

دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف

کافی است از کنار تو پروانه بگذرد

 

این روزگار می گذرد خوب یا که بد

بهتر که عمر ما در ِاین خانه بگذرد

(علي اكبر لطيفيان)

شعر- امام حسین


وقتی خدا به خلقت تو افتخار کرد

ما را برای نوکریت اختیار کرد

 

کشتی ِ هیچ‌ کس به دل ما محل نداد

اما حسین آمد و ما را سوار کرد

 

تا داغ تو جگر بخراشد به سینه‌ها

برق نگاه تو دل ما را شکار کرد

 

گر روضه‌ات نبود که ما دین نداشتیم

دین را برای ما غم تو استوار کرد

 

جانم فدای آن که تمامی عمر خویش

بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد

 

هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی‌رود

یک لحظه هرکسی که برای تو کار کرد

 

دنیا و آخرت همه مدیون زینبیم

ما را صدای ناله ي او بی‌قرار کرد

 

گیرم که گریه‌ها شده مرهم به زخم تو

باید به داغ ساقی لشکر چه کار کرد؟

(جواد حيدري)

شعر گودال-عاشورایی

   صل الله عليك يا مظلوم

كمتر بر اين غريب بدون كفن بزن

اين ضربه ي دوازدهم را به من بزن

 

هر آنچه داشت رفت دگر جستجو نكن

اينقدر اين شهيد مرا زير و رو نكن

 

 

قبول كن كه شبيه حصير افتادي

قبول كن ته گودال گير افتادي

 

مخواه تا كه سر من به گريه بند شود

بگو چكار كنم از تنت بلند شود

 

بگو چه كار كنم آب را صدا نزني

بگو چه كار كنم تا كه دست و پا نزني

 

بگو چكار كنم از تو دست بردارند

براي پيكر تو يك لباس بگذارند

 

بگو چكار كنم بيش از اين تكان نخوري

بگو چكار مكنم از سنان،سنان نخوري

 

بگو چكار كنم من؟ بگو چكار كنم؟

كنار شمر بمانم و يا فرار كنم؟

 

ميان گريه ي من اين سنان چه ميخندد

دهان باز تو را نيزه دار ميبندد

 

آهاي شمر عبا را كسي ربود برو

بيا النگوي من را بگير و زود برو

 

براي غارت پيراهنت بميرم من

چرا لباس ندارد تنت بميرم من

 

قرار نبود بيفتي و من نگاه كنم

و يا كه گريه به كوپال ذوالجناح كنم

 

مگر نبود مسلمان كه اينچنين زده اند

بلند مرتبه شاهِ مرا زمين زده اند

(علي اكبر لطيفيان)

اين روضه در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود

 

شعری رجزی -حضرت قاسم

تو خواستی کمی ز کار عشق سر در آوری
و از نهال قامت خودت ثمر در آوری
امانتی به مادر تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دم سفر در آوری
همین که از عموی خود گرفتی اذن رزم را
نمانده بود اندکی ز شوق پر در آوری
سر نترس داری و پدر بزرگ تو علیست
عجیب نیست از تنت زره اگر در آوری
نداشت قلعه کربلا وگرنه که برای تو
نداشت کار تا زچارچوب در، درآوری
رجز بخوان و خاندان خویش را به رخ بکش
که کفر این سپاه کفر بیشتر درآوری
به چرخ تیغ خود به روی خاک دشت سر بریز
بزن که از حرامزاده ها پدر درآوری
نشد حریف تو کسی و میکنند دوره ات
خدا کند که جان سالم از خطر درآوری
ز اسب سرنگون شدی به شوق شیشه ی عسل
چگونه از میان خاک ها شِکَر درآوری
هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند
تو لخته لخته از دهان خود گوهر درآوری
سَبک نمی شود مصیبت تو با دو قطره اشک
تو گریه ی حسین نه، از او جگر درآوری