اشعار فاطمیه

چه خوب مي‌شد اگر ما بزرگتر بوديم
شبيه مادرمان ياور پدر بوديم

درون خانه نشستيم و رفت مادرمان
به جاي مادرمان كاش پشت در بوديم

هنوز خاطرمان هست شب به شب وقتي
كنار مادرمان زير بال و پر بوديم

چگونه تاب بياريم كوچه ديدن را
هميشه گرم عبور از همين گذر بوديم

فقط به خاطر او با پدر نمي‌گفتيم
كه از سياهي بازوش با خبر بوديم

نيامده ، دلمان تنگ محسن است ايكاش
كه با كبوتر اين خانه همسفر بوديم

به ذوالفقار پدر هم كه دستمان نرسيد
نبوده‌ايم مخيّر ولي اگر بوديم...

خدا كند كه بميريم بعد مادرمان
كه ديگران ننويسند ما پسر بوديم

محسن ناصحی-اصفهان

شعرميلاد پيامبر

در سایه سار لطف شماپاگرفته ایم

شکرخداکنارشماجاگرفته ایم

ازسائلان هرشبه کویتان شدیم

این درس راز عالم بالا گرفته ایم

این نوکری وعرض ادب رابه نزدتان

ازگوشه چشم ام ابیها گرفته ایم

بعدازشما که امتتان چنددسته شد

شکرخداکه دامن مولا گرفته ایم

همواره درب هرکس وناکس نمی زنیم

مارزق خود زام ابیها گرفته ایم

مازیردین نسل به نسل شماشدیم

ازدست زینب توشفاهاگرفته ایم

تااینکه بین چاه  نیافتیم ،روزوشب

یک رشته ازعبای شمارا گرفته ایم

این رشته ازعبای توحبل المتین ماست

مُهرغلامی حسنت برجبین ماست

وقتی که آمدی همه جاغرق نورشد

کم کم بساط عشق خداوند جور شد

وقتی توآمدی دل جدت جلاگرفت

زیرا که لحظه های صفاوسرورشد

وقتی توآمدی همه جابوی حق گرفت

شیطان وفتنه هاش ازاین خاک دورشد

بااینکه آخرآمدی امانوشته اند

یک ذره خاک پای شماکوه طورشد

یک ذره نورتو به دل آسمان نشست

خورشید وماه بعدبه جنس بلورشد

آقاخوش آمدی وقدم رنجه کرده ای

برداشته خدازرویش بازپرده ای

آقاگدای کوی تودنیاشدندوبعد

این بردگان به لطف توآقاشدندوبعد

مقدادوبوذرآمدوسلمان کنارتو

هریک برای خویش مسیحاشدندوبعد

حسرت به قلب خون شده ی مادران نماند

بسیارشان که صاحب لیلا شدند وبعد

بانازمقدم تو زمین سربلندشد

افتادگان به خاک،همه پاشدندوبعد

قبل ازتو بودبنددوعالم گره گره

توآمدی واین گره هاواشدندوبعد

پیغمبران قبل توازیاد رفته بود

توآمدی وزنده واحیاشدندوبعد

توآمدی ونسل توشدنورفاطمه

مردم گدای حضرت زهراشدندوبعد

برکوی فاطمه دل ماهم مقیم شد

فرزنداولش به دوعالم کریم شد

روکردحق تورا که توقرآن بیاوری

بعدش نزول سوره باران بیاوری

لطفی به ماشدوبه نگاهت نوشته شد:

نوری به قلب کشور ایران بیاوری

می خواستی پلی بزنی سوی ماعجم

گفتی کنارخویش توسلمان بیاوری

گفتی به اوکه دین خداحب حیدراست

باید علی بگویی وایمان بیاوری

می خواستی که مست می کربلا شویم

گفتی زنسل خویش توسلطان بیاوری

توآمدی که همره نوروجود خود

نورخدای عرش فراوان بیاوری

ماراگدای خانه ات آقاحساب کن

مست شراب ساقی خودبوتراب کن

حیدرمحمدوتوخودت هم که حیدری

ازکل انبیاءالهی توبرتری

آنقدربرتراست مقامت که داده حق

مانندفاطمه به تودختر چه دختری

دروصف ودرمقام تواین واژه کافی است

بعدازخداتولایق الله اکبری

ازروزاولی که توپابرزمین زدی

فهمیده بودجدتو که توپیمبری

آقابه جان فاطمه ومرتضی بگو

روزجزامرا به غلامی تو می خری؟

مامست حیدریم ولیکن نوشته اند

ماراهمیشه شیعه مذهب جعفری

شکرخداکه ماهمگی عبدحیدریم

شاگرددرس علم دبستان جعفریم

شعر تولد پيامبر

شق القمر که معجزه ای نیست !!!

 

از روی توست ؛ ماه اگر این سان منوّر است

از عِطر نام توست ؛ اگر گلْ معطّر است

آن چهره ی مشعشع و آن دیده ی پر آب

شأن نزول سوره ی والشّمس و کوثر است

جنّ و پری سپاه سلیمان اگر شدند

روح الامین به بیت تو هر آن مسخّر است

بال و پر فرشته ی آمین به راه توست

امر محال اگر تو بخواهی میسّر است

از لطف لایزال تو هر ناتوان اگر -

دستی به دامنت برساند توانگر است

همواره مزد را به تکاپو نمی دهند

از سفره ی عطای تو رزقم مقرّر است

در چشم طفل ‘ عکس بُوَد جذْبه ی کتاب

حتی بدون عکس ‘ کتابت مصوّر است

 

دارد به سمت نام تو نزدیک می شود

آغاز هر اذان اگر " الله اکبر " است!

کردی قیام و دور قیامت گذشت و رفت!

ما منتظر نشسته که کی وقت محشر است !!؟؟

نامت دوبار در صلوات آمد و مدام

از هر زبان که می شنوم نامکرّر است

حرفی تفاوت صلوات و صلو'ة نیست !

اجر صلو'ة با صلواتت برابر است

کی می شود که در غزلی جا دهم تو را ؟!

مدحت نیازمند غزلهای دیگر است

 

هر شعرِ از تو گفته اگر مُصحَفی شود

این انحصار معجزه ها منتفی شود

خَلق تو راز فلسفه ی کائنات بود

پس منطقی ست شعرم اگر فلسفی شود

 

اینکه تویی تبلورِ معیارْ در خلوص

اجماع ِ بی گمان عموم است با خصوص

با آنکه بی نیازی از اثبات ‘ در پی ات -

آیات آمدند به تکرار در نصوص

با تو مدینه قبله ی حاجات دیگری ست

نهج الفصاحه جلوه ی آیات دیگری ست *

بی معرفت به حقّ تو هرکس که زنده است

حین حیات ‘ نوعی از اموات دیگری ست!

در فرضی از مغالطه رد کرده خویش را

هرکس به جز تو در پی اثبات دیگریست!

کم می شود تواتُرِ اقوالِ بی سند

وقتی که مبتنی به روایات دیگری ست

تأخیر در عبادت و تکیه به قولِ غیر

در کثرتِ معاشرت آفات دیگری ست

گاهی تنفر از سکنات کسی دگر

شرم از صفات ماست که در ذات دیگریست!

بت ها شکسته اند ولی این جهان چرا

همچون گذشته گستره ی لات دیگری ست؟!

این قوم ‘ سر به راه به فرمان نمی شوند

موسی به طور در پی تورات دیگری ست

نامت مبارک است ولی گوش ما چرا

وقت اذان به جانب اصوات دیگری ست ؟

دنیا منظم است ولی در نماز تو

ترتیب دیگری ست ‘ موالات دیگری ست !

 

در چشم اهل دل به یقین هر مصیبتی

فرصت برای حال و مناجات دیگری ست

در وصف تو اگر که غزل ‘ چون قصیده شد

بی شک نیازمند به ابیات دیگری ست

 

پیغمبران قبل تو هریک جدا جدا

آورده اند نام تو را در کتابها

در آبْ نوح گفت و در آتش خلیل گفت!

موسی به کوه طور و مسیحا به جلجتا *

 

خورشید بی تو مشعل خوف و هلاک شد

اول به کوه زد‘ پس از آن در مغاک شد

از نیمه ی ربیع ِ نخستین دو شب گذشت*

ذکر فرشتگان همه " روحی فداک " شد

کس انتظار معجزه از سنگها نداشت

تا اینکه سنگ در قدمت تابناک شد

از جلوه ی تو بود تب بت پرستی اش !

مشرک اگر که مرتکب اشتراک شد!

آورده اند کافرِ در حالِ احتضار

بر لب دوبار نام تو آورد و پاک شد!

 

شق القمر که معجزه ای نیست ! چونکه ماه -

روی تو را که دید ؛ خودش سینه چاک شد !

 

دلداده ی تو هر که شود ‘ ترک سر کند

حال و هوای غیرِ تو از سر به در کند

چون گوش روزه دار به الله اکبر است *

چشمی که خواست سیر تو را یک نظر کند

تعیین نرخ ‘ تابع تصمیم تاجر است

هرکس که از تو چشم بپوشد ضرر کند

این شعر از قوالب رایج عبور کرد

شاعر نخواست وصف تو را مختصر کند

 

 

دلداده ای که گاه به دلدار سر زند

خوشباوری ست اینکه به او یار سر زند

در پاسخ تمام سؤالات ‘ نام تو –

از ماورای پرده ی اسرار زند

رزق کسی به اذن تو فرّاخ چون شود-

باید به مردمان گرفتار سر زند

میگردد از تصدّق تو عاقبت به خیر

وقت سلامت آنکه به بیمار سر زند

این ماجرای بعثت و غار حرا چه بود ؟!

کس دیده قرص ماه که از غار سر زند ؟!

ماه چهارده شبه را دیده ! منطقی ست –

دیوانه گاه اگر که به دیوار سر زند !

 

بود از نخست شیوه ی میخانه ها غلط !

باید که ضرب در دو شود جام هفت خط !

از این چهارده که گذشتی به جام خویش

تصویر " لا الهَ " ببینی فقط فقط

 

نامت حقیقتی ست که در آن مَجاز نیست

چشمی که باز نیست به روی تو ‘ باز نیست!

سالک بدون عشق تو در مسلک سلوک

دیوانه هم اگر بشود  عشقباز نیست

رسوای عشق از همه با آبروتر است

سرّی که پیش خلق عیان گشته ‘ راز نیست

وقتی که روبروی بتان ایستاده ای

فرصت برای موعظه و احتراز نیست

 

هرکس که در تو غرق شود ملتفت شود

بعد از نشیب مرحله ای جز فراز نیست

سوز و گداز سیرت دلدادگان توست

چیزی به غیر صورتِ راز و نیاز نیست

جز این که کاتب نَفَََس وحی بوده ام

من را به شاعران دگر امتیاز نیست

ازسِدرِ منتهی چه کسی جز تو رد شده ست ؟

آنجا برای وحی   تردّد مُجاز نیست!

هرجاکه نام توست حریمی الهی است

پس مسجدالحرام فقط در حجاز نیست!

نام تو در اذان دل ما را مدینه بُرد

گاهی حضور قلب شروط نماز نیست!

 

هرکس که دل سپرده به تو ‘ دین سپرده است

زخم روان خویش  ‘ به تسکین سپرده است

آسوده گشته است خداوند تا از آن –

بالا عنان عرش به پایین سپرده است!

می خواست تا که زنده بماند به این دلیل-

قلب کتاب خویش به یاسین سپرده است

بی تو کسی که دم زند از حق ‘ حضانتِ -

ایتام را به دست مساکین سپرده است!

 

دنیا بدون نام تو رنجی عمیق داشت

تا بودی از بهشت نشانی دقیق داشت

در شعله های خشم نمی سوخت جنگلی

دریا اگر که کار به کار حریق داشت

گفتی که داغدار نشد آنکه خاتمی -

در دستِ راست کرد و نگینی عقیق داشت

- انگشتر نشان تو و نقش آن چه بود ؟!

مولا پس از تو چند رفیق شفیق داشت ؟ -

جز تو که داشته ست ؟! "علی" درسپاه خویش !

- جنگاوری سترگ که قلبی رقیق داشت -

دل وقتی از خدا بشود پُر کجای آن

چیزی کم از قداست بیت عتیق داشت؟

 

*

 

تکلیف اگر چه وقت مصیبت صبوری است

گاهی نشان اوج وفا ‘ اشک دوری است

چشمی که بسته شد به جمال و خصال تو

در او سیه دلی به موازات کوری است

 

آبی شفادهنده چو اشک زلال نیست

شیرینی فراق تو کم از وصال نیست

طالب اگر چه مفتی و علامه هم شود

بی معرفت به حقّ تو اهل کمال نیست

بی حرمتی کسی به حریمت اگر کند

چشمش به اهل خانه ی خود هم حلال نیست

هر سیرتی نکوست به صورت اثر کند

زیبایی جمال ‘  جدا از خصال نیست

هرکس که دیده روی تو وابروی تو را

دیگر نیازمند به بدر و هلال نیست

والاتر است آنکه غلام تو مانده است !

بر پشت بام کعبه کسی جز بِلال نیست!

هنگام غیظ اگر صلواتی دهد کسی

چیزی به قدر خشم سریع الزوال نیست

لب از سخن اگر که ببندیم ؛ در سکوت –

اسرارِ حکمتی ست که در قیل و قال نیست

دنیا پُر از خداست و دیگر تفاوتی

مابین شرق و غرب و جنوب و شمال نیست

 اصغر عظيمي مهر

جنگ جمل

 باسمه تعالی

 

"شتر زره پوش"


در بستر مرگ افتاده بود و لحظات آخر زندگی را سپری می‌کرد. سخت ناراحت و پریشان بود. به او گفتند: این قدر پریشانی و ناراحتی چرا؟ تو فرزند خلیفه اول مسلمین و مادر همه مؤمنان هستی!

در جواب آهی کشید و گفت: "به راستی جنگ جمل مانند استخوانی در گلویم مانده است!‌‌ای کاش قبل از آن روز مرده بودم یا در شمار فراموش شدگان قرار داشتم!"(1)

این اظهار پشیمانی فقط به هنگام مرگ نبود. روزی در نزد عایشه صحبت از جنگ جمل به میان آمد. او پرسید: آیا مردم هنوز آن جنگ را به یاد دارند؟

گفتند: بلی!

گفت: "چقدر دوست داشتم که در آن روز در جنگ شرکت نکرده بودم و در خانه خود چون سایر زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نشستم!"(2)

همچنین نقل شده وقتی آیه "(ای همسران پیامبر) در خانه های خود بمانید..."(3) را تلاوت می‌کرد، آن قدر می‌گریست تا پارچه‌ای که سر را به آن می‌پوشاند، از اشک دیدگانش تر می‌گشت.(4)

اما جنگ جمل چه جنگی بود که عایشه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را این چنین ناراحت و آشفته کرده بود؟!

پایه ریزی این جنگ زمانی بود که مردم با امام علی (علیه السلام) بیعت کردند. پس از اندکی عدالت امیرمؤمنان(علیه السلام) در تقسیم بیت المال و عزل و نصب فرمانداران توسط او، خشم عده‌ای را برانگیخت. طلحهو زبیر که با علی (علیه السلام) بیعت کرده بودند، آرزوی فرمانداری بصره و کوفه را در سر داشتند، ولی آن حضرت با درخواست آنان موافقت نکرد. آنها نیز به بهانه ی زیارت خانه خدا، مدینه را به سوی مکه ترک کردند.

از طرف دیگر، بنی امیه که در دوران خلافت عثمان، به گرفتن امتیازات ویژه خو کرده بودند، در حکومت امام علی (علیه السلام) دستشان از بیت المال کوتاه شده بود. برای همین پس از غارت مقدار زیادی از بیت المال در مکه گرد آمدند و همراه با طلحه و زبیر، به گرد عایشه جمع شدند. آنگاه با استفاده از بیت المالی که غارت کرده بودند و به بهانه خونخواهی عثمان، سپاهی تشکیل دادند و بصره را تصرف کردند. در این نبرد عایشه سوار بر شتر بود و سپاه گرد شتر او جمع بودند و این شتر حکم پرچم آنها را داشت. از این رو این جنگ به جنگ جمل (شتر نر) شهرت یافت.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای از بین بردن قائله رهسپار بصره شد. آن حضرت بارها با لشگر روبرو به اتمام حجت پرداخت تا دست از جنگ و خونریزی بردارند. اما آنها به هیچ وجه زیر بار نرفتند و در نهایت در نبردی که میان دو سپاه در گرفت، امام (علیه السلام) پیروز شد.اما آثار شومی که بر جنگ جمل مترتب گردید و عواقب ناگواری که پس از این جنگ تدریجاً به وجود آمد، واقعاً حیرت انگیز و بهت آور است.

در جنگ جمل میان دو لشکر تا حدی تیراندازی شد که چوبه‌های تیر هر دو لشکر تمام گردید و آنچنان در میان دو لشکر نیزه‌ها رد و بدل گردید و در سینه‌های مردان جنگی فرو رفت و آن قدر افراد دو لشکر برخاک تیره غلطیدند که اگر در روی جنازه‌ کشته شدگان، اسب دوانی می‌شد پای اسبان جز با اجساد و بدن‌های مسلمانان با چیز دیگری تماس پیدا نمی‌کرد. مردی که خود در آن جنگ شرکت داشت می‌گوید:وقتی پس از جنگ جمل به محل لباسشویی زنان بصره (دار الولید) گذرم می‌افتاد، صدای چوب‌های رخت شویان، مرا به یاد جنگ جمل می‌انداخت که در آن جنگ شمشیرها و نیزه‌ها مانند چوب‌های رختشویان بر رخت ها، محکم بر بدنها، فرود می‌آمد.(5)

آمار کشته شدگان این جنگ در نقل‌های تاریخی متفاوت است ولی همگی بر بالا بودن تلفات در این حادثه اتفاق نظر دارند. به طور مثال یعقوبی در تاریخ خود آورده است در جنگ جمل تعداد کشته شدگان از دولشکر، بیش از سی هزار تن بوده است.

آری در جنگ جمل بیش از حد، ضرر اقتصادی و ناراحتی‌های روانی و جسمی بر مسلمانان وارد گردید. چه مادرانی که داغ جوان دیدند! چه زنانی که بیوه گردیدند! و چه اطفالی که یتیم و بی سرپرستماندند!

همه این لطمه ها، خسارت‌ها و خرابی‌ها تنها در یک روز، آری در همان روز جنگ و شورش و در یک نقطه محدود و معین به جامعه اسلامی تحمیل گردید، ولی خسارت‌ها و نتایج این جنگ که بعد از پایانکارزار به وقوع پیوست و عواقب شوم و ناگواری که پس از سال‌های متمادی تدریجاً به ظهور رسید و دامنگیر نقاط مختلف کشور اسلامی و مسلمانان شد، بیش از آن است که بتوان آمارگیری کرد و یا تعیین وانداز ه گیری نمود.

آری این بود علت پریشانی و ناراحتی بی اندازه ی عایشه، ام المؤمنین!

 (برگرفته از کتاب "نقش عایشه در تاریخ اسلام تألیف: "علامه سید مرتضی عسکری(ره)" (با اندکی تلخیص و اضافات))  

10 جمادی الاوّل سالگشت

جنگ جمل،

آزمون مرد افکن مسلمانان و کارنامه عبرت آموز صدر اسلام

یاد باد.

وفات ابوذر یار صدیق پیامبر-متن


نشر آثار اهل البیت

خداوند در قرآن میفرمایید

ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِاين است و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد نشانه از پاكى دلهاست سوره حج(۳۲) و امام رضا علیه السلام میفرمایند رحم الله من احی امرنا : خدا رحمت کند کسی که امر ما را زنده میکند

عید سعید قربان-متن

«انسانی ایده آل»

شناخت "انسان کامل" یا به اصطلاح امروز "انسان ایده آل" یکی از اصول بسیار لازم و ضرورى است. تربیت و اخلاق در هر مکتبى بر اساس شناخت انسان کامل و انسان ایده آل در آن مکتب رقم می خورد. لذا اگر انسان کامل اسلام را از راه بیان قرآن [و سنت‏] و از راه شناخت پرورده‏ هاى کامل قرآن نشناسیم، نمى‏توانیم راهى را که اسلام معین کرده به درستی بپیماییم و به اسلام واقعی دست یابیم و همچنین جامعه ما که مجموع انسان‌ها مسلمان هست، نمى‏تواند به ایده آل جامعه اسلامى نزدیک گردد. پس ضرورت دارد انسان کامل و عالى و متعالى اسلام را بشناسیم‏.

انسان کامل آن انسانى است که همه ارزش هاى انسانى در او هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هرکدام از این ارزش‌ها در او به بالاترین حد ‏خود برسد. در چنین حالتی این انسان، انسانی کامل می‌گردد؛ انسانى که قرآن از او تعبیر به "امام" مى‏کند(1) و حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) را یکی از نمونه های بارز آن معرفی می‌کند.

حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از آن که از امتحان هاى گوناگون و بزرگ الهى بیرون آمد و همه را به انتها رسانید و در همه آن امتحان‌ها نمره عالى گرفت، به مقام امامت رسید. یکى از امتحان هاى بزرگ ابراهیم(علیه السلام) آماده شدن او براى بریدن سر فرزند با دست خود در راه خدا بود. او تا این حد تسلیم بود که وقتى فهمید خداست که به او امر مى‏کند، بدون چون و چرا مهیا شد. ابراهیم آماده کامل براى سربریدن و اسماعیل هم آماده کامل براى ذبح شدن(2) بود و در مقام عمل هم ابراهیم چاقو را بر گلوی اسماعیل گذاشت و آنرا کشید، ولی این جا بود که از جانب پروردگار ندا آمد: آن چه ما مى‏خواستیم تا همین جا بود؛ ما واقعاً از تو نمى‏خواستیم سر فرزندت را ببرى، مى‏خواستیم ببینیم که مقام تسلیم تو در مقابل امر ما و رضاى ما تا چه حد ظهور و بروز مى‏کند.(3) آنگاه به او خطاب مى‏ شود: تو اکنون به حدى رسیده‏ اى که مى‏توانى الگو باشى، امام و پیشوا باشى و به تعبیر دیگر، تو انسان کاملى؛ انسان هاى دیگر براى کامل شدن باید خود را با تو تطبیق دهند و از تو پیروی نمایند.(4) این امر مهم در حضرت ابراهیم محقق نشد مگر به این که ارزش‌های انسانی در آن حضرت هماهنگ پرورش یافتند و به حد عالی و بالا رسیدند.

آری حضرت ابراهیم (علیه السلام) با پشت سر گذاشتن آزمون‌‌های متعدد الهی و سربلند بیرون آمدن از تمامی آن‌ها الگویی برای همیشه بشریت شد. از این روست که قرآن کریم ایشان را به عنوان سرمشقزندگی معرفی می‌کند(5) تا انسان‌ها با تأسی به ایشان در صراط مستقیم الهی حرکت نمایند و به سر منزل مقصود که همان قرب پرودگار است نائل گردند.

 (برگرفته از کتاب "انسان کامل"، تألیف: استاد شهید مرتضی مطهری (ره) (همراه با تلخیص و اضافات))

 

سایت مذهبی وب، فرارسیدن عید وجدان‌های پاک و بیدار

عید سعید قربان

را به همه مسلمانان و موحدان جهان،

به خصوص شما دوست عزیز، تبریک و تهنیت می‌گوید.

مبارزه با وبلاگ ضد شیعه و حضرت زهرا

آهای شعیه بی دینان دینتان را دارند می برند.در این وبلاگ شهادت حضرت زهرا (س) وفات خوانده شده یا به سایت وبلاگفا بروید و تخلف این سایت را اطبلاع دهید یا بروید و جواب این ادم یا این آدم های .......... را بدهید.

http://islam-modern.blogfa.com/

سایت ضد شیعه و حضرت زهرا(س)


گزارش به بلاگفا

امام زمان- متن ادبی

چرا این قدر باران طول کشیده؟

چرا ابرهای بارانی کنار نمی روند؟

چرا خورشید نمایان نمی شود؟

و چرا ...؟

چرا باز پشتِ...

تا کی دوست داری خورشید پشت ابر باشی؟

باران سیاهی به شدت می بارد...

بعضی با سختی خود را استوار نگه داشته اند، بعضی چند ثانیه هم زیر باران دوام نیاورده اند...

و اگر حتی نورت به آنها نرسد از بین خواهند رفت...

باور کن زیر باران ماندن برایمان سخت شده است...

دلم هوای نور کرده....

این باران سیاهی تا کی باید ببارد؟!

ای صبور!

تا کی صبر می کنی؟

صدای گیاهان را گوش کن

می شنوی می گویند: خورشید...

دیگر صدایشان ضعیف شده ...

دوست نداری خود را نمایان کنی؟!

قلم خسته شده تا کی علامت سوال (...؟؟؟؟؟؟...)

زیر باران صدای قلم به تو می رسد؟!

آیا صدای عربده  های قلم رامی شنوی دارد با چه دردی می نویسد:

پس چرا نمی آیی...؟

دیگر چه بگویم

از چه بگویم؟از این که چند روزی است یکی از گلها تلف شده آن گل زیر باران شدید استوار ایستاده بود اما خاک زیرش را خالی کرد و حال ...

دوست نداری ادبیات گیاهان را عوض کنی دوست نداری قلم این گونه بنویسد ...

گیاهان مدام می گویند: او خواهد آمد...

ولی من دوست دارم بگویم : او آمد...

و جمعه این جمله را وقتی که تو آمدی می گویم...

ای خورشید پشت ابر، ای پیشوای جن و انس، ای صاحب العصر و الزمان ما انتظارت را می کشیم...

آخرین پسر زهرا از پشت ابر بیرون بیا...


حاشیه:

حضرت مهدى (ع) در حدیثى مى فرمایند: چگونگى استفاده از من در غیبت، مانند استفاده خورشید است هنگامى که ابرها آن را مى پوشانند. (1)
 -1بحار الانوار ج 53 ص 180
{اللهم عجل لولیک فرج}

-------------------------------

عشقم می گرید.دادم از تنهایی است.تو که قرار بود یاور تنهایان باشی...!

پس کجایی؟!

امام زمان متن ادبی

«دلم هوای نور کرده..(2)»

هر روز در هیاهوی شهرمان گم می شویم...

هر روز غرق در قیل وقال های زندگی از تو دورتر می شویم..

این روزها صدای هیاهوها، صدای جشن های بی تو بودنشان، نوای مأذنه ها را گم کرده است. دوباره باد می وزد، به خودمان می لرزیم، تمام شهر سفید پوش می شود تا سیاهی هایش را در خود محو کند.

این برف دستانم را بی حس کرده و با اندک آتشی که در دل دارم دستانم را گرم می کنم تا بنویسم از عصر ظهور و مردمان منتظر..!

وقتی این هوای سرد را می بینم به یاد داستان حسنک کجائی می افتم که در شهر سردشان می خواند:«من می رم خورشید و پیدا بکنم من می رم ابرا را پارو می کنم من می رم خورشید و پیدا می کنم..»

اگر منتظریم که باید همان حسنک باشیم، تا خورشید پیش رویم، جانمان را در کف دست بگیریم به سوی خورشید پیش رویم، تا خورشید یک روز سر بزند در شهرمان.

و انگار که نه مردمان شهر حسنکیم که به سرما عادت کرده بودند، با شکم هایی پر از خالی می خوابیدند و با مردگی شان زندگی می کردند.

شهرمان تا خورشید زیاد فاصله دارد.شاید بدون خورشید در همین فاصله بمیریم:

این روز ها بدون تو دلگیر می شود

آقا بدون نور تو گل پیر می شود

خورشید پشت ابر کجایی تلف شدیم

آقا بیا، بیا به خدا دیر می شود

من در عصر محاسبه ها آموختم که تمام شهر سرد به عددها تعظیم می کنند و معیار سنجش افراد صفرهای تو خالی و عددهای جلوی صفرهاست.پس اینگونه می نویسم:

من بدون شما، همانند یک ملیون هایی هستم که یکی نداشته باشم...

***

وقتی دستانم را در حلقه های ضریح بیابان گره زده بودم، از شیارهای چشمم باران غم می بارید. کم کم آسمان هم با من همراه شد و اشک ریخت. من که سن و سال کمی دارم اما آسمان چه؟!!

صاحب الزمان( شعر)

غزلی برای امام زمان، امام والعصر.شعری نذر امام زمان و روز جمعه.شعر مدح امام زمان.

شعر هیئتی امام زمان..


ضریح حاجت ها...

ای نگاهت ضریح حاجت ها

کم کن امشب کمی مسافت ها
همه زائر شدند اما من
رفته ام جز بی لیاقت ها
باز جمعه شده دعایی کن
نشوم جز بی خیالت ها
یا رفیقَ...بیا رفیقم باش
خسته ام از همه رفاقت ها
در جهان بی وجود تو جنگ است
تو بیا که کمی جنایت ها...
کاسه ی صبر من شده لبریز
تو کجایی خدای طاقت ها؟!
باز جمعه و باز ندبه درد
چقدر خسته ام از عادت ها
کی میایی که خون قلبم را
بکنم فرش زیر پایت، ها!
صادقانه بگویم you love i
بی خیال همه خجالت ها
من دقیقه دقیه هر لحظه
می چشم تخلی فراقت ها
تا ابد کا منتظر این است
گریه ها ندبه ها عبادت ها
پای هر رشته ای ز چادر او
هر قراریست در قیامت ها
دیده اندت کبوتران شهید
قسمتم کن از این شهادت ها
صبح یک جمعه وعده ی دیدار
روز مرگ تمام ساعت ها...
دل ما از فراق تو پر درد
(ای مسافر تو را خدا برگرد)

امام زمان(شعر)

آمدم گر چه خوب مي دانم

بي تو اينبار هم پريشانم

 

آمدم اي غرور آينه ها

اي نگاهت سرور آينه ها

 

آمدم اي هميشه روحاني

اي نگاهت هميشه نوراني

 

آمدم تا تو را كنم آواز

شعر آينه را كنم آغاز

 

بي تو اين لحظه ها چه غمگين است

انتظارت چقدر سنگين است

 

بي تو با اين حضور ثانيه ها

اين شتاب و عبور ثانيه ها

 

لحظه ها را هميشه مي پايم

در پيت سر برهنه مي آيم

 

بي تو دنياي من چه بي رنگ است

پهنه آرزو بسي تنگ است

 

بي تو بي كس ترين پرنده منم

در هوايت چگونه پر نزنم

 

بي تو با دوش خسته ام چه كنم

با پر و بال  بسته ام چه كنم

 

بار هجرت فتاده بر دوشم

هر چه غير از تو شد فراموشم

 

خواب ديدم شبي كه آمده اي

بر من خسته نيز سر زده اي

 

ديدم از غم مرا رها كردي

با وصال خود آشنا كردي

 

ديدم آرامش دلم بودي

آري انگار ساحلم بودي

 

ديدم از پيچ جاده مي آيي

همچو خورشيد ساده مي آيي

 

شب شكن همچو نور بودي تو

منتهاي حضور بودي تو

 

حيف و صد حيف خواب مي ديدم

تشنه بودم سراب مي ديدم

 

كاش تعبير خواب من گردي

بعد از اين آفتاب من گردي

 

آه ! امروز بي تو دلگيرم

بي تو از زندگانيم سيرم

 

آسمان نگاه من ابري است

در دلم هاي و هوي بي صبري است

 

زخم اين سينه باز كاري شد

اشكهايم ز ديده جاري شد

 

اشكهايم دوباره طوفان كرد

ساحل ديده را پريشان كرد

 

انتظار طلوع ما را كشت

حسرت يك شروع ما را كشت

 

يا طلوعي دوباره كن مهدي

يا دلم را ستاره كن مهدي

 

در نبودت بگو چه بايد كرد

بعد از اين جستجو چه بايد كرد

 

گو كجايي كه عاشقت هستم

داغ بر  دل شقايقت هستم

 

غم دلم را گرفت كاري كن

ساحلم را گرفت كاري كن

 

 

تا مباد اينچنين  فنا گردم

از تو اي مهربان جدا گردم

 

در سكوتم نشسته صد فرياد

بيستون كو كه زنده شد فرهاد

 

مثنوي را تو شور و حالي باش

مدتي هم در اين حوالي باش

 

باغ در انتظار تو پژمرد

بي تو حتي بهار هم  افسرد

 

بر سر جاده هاي وهم آلود

تا نشاني ز جاي پايت بود

 

چشمهامان به انتظار تو ماند

قلبها نيز بي قرار تو ماند

 

اي اميد هميشه ام برگرد

تا نخشكيده ريشه ام برگرد

 

بيش از اين داغ بر دلم مگذار

بار غم را ز دوش من بردار

محسن ناصحی

فقط یادگار توست...(حضرت زهرا) عفاف و حجاب

يادگاري

هجده بهار رفت زمين شرمسار توست

اين آخرين تبسم سرخ بهار توست

آغوش خاك‌هاي زمين منزل تو نيست

دست خدا برآمده در انتظار توست

ماه كبود روي نپوشاني از علي

درياي تو هميشه دلش بي‌قرار توست

*

باور نمي‌كنم كه تو دور از دل مني

هرجا دلي شكست همان جا مزار توست

بانوي آب‌هاي جهان آبروي ما

از اشك تو،عبادت تو، اعتبار توست

شكرخدا كه سايه تو بر سر من است

چادر حجاب نيست فقط، يادگار توست

فاطمه نوري

امام رضا(شعر مداحی)

این روزا خیلی دلم برا امام رضا تنگه خیلی ...

یه شعر برا امام رضا با مطلعی بسیار زیبا که این شعر را می شود برای مداحی هم استفاده کرد.

یا امام رضا (ع(

هي نگوييد التماس دعا من خودم کوله باري از دردم

ميروم پيش ضامن آهو تا مگر رو سفيد بر گردم

السلام عليک يا باران السلام عليک يا خورشيد!

آمدم تا به گرمي لطفت قوتي گيرد اين دل سردم

آه اي آشناي پرواز بال هر چه کبوتر عاشق

در هواي زيارتت مولا مدتي ميشود که شبگردم!

هي کبوتر خريدم و آقا نامه ام را به بالها بستم

به: شما که بهار آييني ،از:مني که تکيده و زردم

خوش به حال تمام آنها که زائرت مي شوند آقا جان!

من که بين تمام زائرات روسياهم،سياه،بد کردم

تو ولي ضامن غريباني ضامن آهويي که مشهور است

خواب ديدم شبي کبوتر وار در حريم تو پر در آوردم

گر چه بستم دخيل قلبم را بر ضريح مبارکت مولا!

نه!شفا از شما نمي خواهم ، آرزومند جرعه اي دردم

السلام عليک يا باران، السلام عليک يا خورشيد!

نذربال کبوترت اين بار ، گريه هاي شبانه آوردم!

شاعر:؟؟؟

---------------------------------------

البته به نظر من اگه شاعر چندتا بیتا حذف می کرد بهتر می شد.

سید شهیدان اهل قلم(شعر)

به مناسبت سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی که روحی بزرگ داشت...

به سید مرتضی آوینی

 
سلام  راوی مجنون، سلام راوی خون
نگاه کن! که نگاهت غزل غزل مضمون

تو در مسیر خدا در میان خوف و رجا
نشسته روی لبانت تبسمی محزون

به اعتقاد تو سیاره رنج می خواهد
جهان چه فایده لبریز باشد از قارون

جهان برای تو زندان، برای تو انگور
جهان دسیسه هارون و نقشه مامون

درون من برهوتی است از حقیقت دور
از این سراب مجازی مرا ببر بیرون

چگونه طاقت ماندن؟ مرا ببر با خود
از این زمانه به فردای دیگری، اکنون

نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است
سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون

به سمت عشق پریدی خدانگهدارت
تو مرتضایی و دستان مرتضی یارت...

سید حمیدرضا برقعی

فضیلت ماه شعبان

فضیلت ماه شعبان

شعبان ماه بسیار شریفى است و به حضرت سید انبیاء صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله منسوب است و آن حضرت این ماه را روزه مى‌گرفت و به ماه رمضان وصل مى‌كرد و مى‌فرمود شعبان، ماه من است هر كه یك روز از ماه مرا روزه بگیرد بهشت برای او واجب می‌شود و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است كه چون ماه شعبان فرا می‌رسید امام زین العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع ...

متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید...

ادامه نوشته

ماه شعبان

حضرت صادق علیه السلام فرمود که:


امیر المؤمنین علیه السلام مى فرمود: از زمانى كه ندای منادى رسول خدا صلى الله علیه و آله در ماه شعبان را شنیدم روزه شعبان از من فوت نشد و تا مدتى كه حیات دارم فوت نخواهد شد إن شاء الله تعالى.

پس امام علی علیه السلام مى فرمود: روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرت از خداست.

مبعث

«هدایت جاویدان»

یکی از مهمترین راههای شناخت انبیاء، ارائه کاری فرا بشری توسط آنهاست که قرآن کریم از آن، با عنوان "بیّنه" و یا "آیت" تعبیر می‌کند و در بین مسلمین از آن به "معجزه" یاد می‌شود.

چون نبوت پیامبران گذشته به دوران معین و محدودى اختصاص داشت، دوران معجزه آنان نیز طبعا کوتاه و محدود و تنها براى مردم آن دوران بوده است؛ زیرا براى عده‏اى از مردم آن عصر، با دیدن این معجزه‏هاى موقت و محدود اتمام حجت مى‏گردید و براى عده دیگر نیز به وسیله نقل پیاپى و متواتر، اذعان و یقین حاصل و حجت خدا بر آنان تمام مى‏شد.

ولى یک شریعت و نبوت جاودانى، باید داراى یک معجزه و بیّنه جاوید نیز باشد؛ زیرا معجزه اگر محدود و منحصر به یک زمان گردد، گذشتگان و آیندگان نمى‏توانند آن را با چشم خود درک نمایند و اخبار و نقل‏هاى پی در پی نیز در اثر مرور زمان ممکن است از بین برود و یا لااقل در اثر عوامل مختلف، تردیدهایى در آنها به وجود آید.

در این صورت براى مردم آینده...

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...

ادامه نوشته

عکس مبعث پیامبر

چندتا عکس که شاید به دردتون بخوره...

بقیه عکسها در ادامه مطلب...


مبعث پیامبر

 

 

ادامه نوشته

مبعث پیامبر(ص)

با عرض تبریک به مناسبت مبعث پیامبر مطالبی که شاید به دردتون بخوره...


بعثت پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلّم)

بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می‌گردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می‌باشد.

همانطور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمی‌آید، مسأله بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانه‌ها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پاره‌ای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشته‌اند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت ....

                                                     متن کامل را در ادامه ی مطلب بخوانید...

ادامه نوشته