Hamid D:
ظاهرا اینبار حال شعرهایش بهتر است
شاعر بارانیت حال و هوایش بهتر است

از نجف از کاظمین از سامرا هم گفت و من
خواندم اما بیتهای کربلایش بهتر است

کلبُهم باسط... مرا با اربعینی ها ببر
لنگ لنگان هم بیاید، سگ وفایش بهتر است

در حرم در راه در موکب ... بهشتت دیدنی است
هرچه می گردم نمی فهمم کجایش بهتر است

مادرم از درد پایش خسته بود آوردمش
اربعینی راه رفت امروز پایش بهتر است

با خود آورده است داروهای خود را منتها
از غذایت لقمه بردارد برایش بهتر است

ابتدا ، شوق من و کرببلایت انتهاست
ابتدای راه خوب و انتهایش بهتر است..

ناصحی

شعر مدح امام حسن-شعر هیات

مرا که بی قرار می کند حسن
به جرعه ای خمار می کند حسن
مرا که مست ، می ، برای غیر مست
شراب را شرار می کند حسن
مرا اگر شده است محض دلخوشی
گدای خود شمار می کند حسن
خدا ! تو خالق کرامتی ولی
بیا ببین چه کار می کند حسن!
رسول، جز حسین پاره تنش
به کیست افتخار می کند، حسن.
ضریح سینه را اگر طلا ، حسین
ولی پراز عیار می کند حسن
حسین و کشتیش درست ، منتها
مرا اگر سوار می کند ، حسن
دل مرا حسین می برد ولی
شکار را شکار می کند حسن
حسین ، کربلا – نه اینکه مادری است -
بقیع اختیار می کند حسن

محسن ناصحي-اصفهان

شعر عاشورایی

به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود

دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود

تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است

یا که بهتر چه به روز پسرش آمده است

پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید

هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید

مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش

در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش

نه توانس بغل گیرد و نه بوسه زند

نه توانست بماند نه از او دل بکند

زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود

اربا اربا دل بابای علی اکبر بود

دشت مانده است وسواری که زمین گیر شده

تن صدچاک پسر دیده ،پدر پیر شده

ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود

گریه اش مایه ی خندیدن مردم شده بود

ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود

همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود

پسری مانده به خاک و پدری می نگرد

مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد

چون که این چاک ترین جسم میان شهداست

مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست

خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت

ور نه می مرد از آن بوسه....که زینب نگذاشت

نوید اسماعیل زاده

شعر عاشورایی

يا رقيه(سلام الله عليها):

به شام تيره و تارم سحر نمي آيد

و عمه گفت عزيزم پدر نمي آيد

پدر بيا و ببين صورت گل خود را

ببين كبودي آن در نظر نمي آيد؟!

دلم گرفته نوازش كني مرا بابا

ولي ز دست تو اين كار بر نمي آيد...

و پيش چشم همه مي زد و نمي فهميد

به خشكي لب تو چوب تر نمي آيد..

و روي نيزه تو گفتي كه حال من خوب است

چرا به روي لبت جاي ضربه چوب است؟!

سيد حميد داودي نسب

شعر عاشورایی

نیزه قیام کرد و تو را از سر آفرید

در چشم های مادر تو محشر آفرید

پهلوی مادر تو دوباره شکسته شد

وقتی که زخم ، حادثه را پرپر آفرید 

مادر تو را برای همین روز شیر داد

مادر برای روز دهم ، سرور آفرید

حتماً نشسته بود و تو را درد می کشید

آخر تو را شبیه علی ؛ حیدر آفرید

حتماً دعای مادر تو بوده که خدا

عبّاس آفرید ، علی اکبر آفرید 

یک غنچه...تیر تیز خزان...انفجار خون

این صحنه را گلوی علی اصغر آفرید

مادر برای اینکه تو را منتشر کند

تنهایی ِ شگفت تو را خواهر آفرید 

حالا نشسته ایم و تو را شعر می شویم

آری! تو را که کوثر پیغمبر آفرید

محمد رضا سلیمی