شعر میلاد حضرت رقیه

اشعار میلاد حضرت رقیه بنت الحسین(س) - مجید تال

 

کاشف الکرب ابالفضل شدن

 

داشت آن روز زمین قصه ای از سر میخواند

قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند

رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند

که پدر زیر لبی سوره ی کوثر میخواند

 

خانه غوغا شده ،انگار زمان برگشته

نکند حضرت زهرا به جهان برگشته

 

نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است

عرض تبریک به ارباب برای همه است

زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است

به خدا خون علی در رگ این فاطمه است

 

دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد

پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد

 

فاطمه پر زده اما برکاتش باقی است

راه باز است ببینید صراطش باقی است

هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقی است

حال اگر نیست پیمبر صلواتش باقی است

 

کار خورشید به ناخواه درخشندگی است

کار هر لحظه ی این طایفه بخشندگی است

 

تو که بالای سرت نور امامت داری

جزء این طایفه ای دست کرامت داری

محشری گشته به پا باز قیامت داری

چون که بر دوش ابالفضل اقامت داری

 

وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد

تا می آیی به زمین خاک به هم می ریزد

 

آمدی نازترین یاس معطر باشی

در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی

آمدی چند بهاری گل اکبر باشی

نفسی هم شده همبازی اصغر باشی

 

باز لبخند بزن عشق خریدار تو است

کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است

 

تو که در دلبری ازما مثَل بابایی

اسم بابا که می آری غزل بابایی

چشم بد دور چه شیرین بغل بابایی

ساده،شیرین و صمیمی عسل بابایی

 

دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت

دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت

 

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست

پس از این فاصله تا شام پریدن زیباست

پابرهنه شدن و جامه دریدن زیباست

بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

 

عاشقم عاشق عشقی که تو در آن باشی

عشق من شهر دمشقی که تو در آن باشی

 

زائری آمده در قلب تو جا می خواهد

صحن زیبای تورا دیده، صفا می خواهد

یک نفر آمده و اذن دعا می خواهد

او مسیحی است ولی از تو شفا می خواهد

 

باز باشوق یکی چادر کوچک آورد

دختری نذر نگاه تو عروسک آورد

یاد آن روز می افتم که اسیرت کردند

اول کودک ات بود که پیرت کردند...

 

مجید تال

شعر ميلاد حضرت رقیه

خورشید به پیش تو به سوسو زدن افتاد

حتی قمر از عجز به زانو زدن افتاد

جبریل که آمد، فقط از هو زدن افتاد

فطرس که سراسیمه به جارو زدن افتاد

 

جا دارد اگر طفل شبیه است به مادر

نازل شود از سوی خدا سوره کوثر

 

مردم و ملائک به در خانه ی ارباب

پس هم همه شد بر در کاشانه ی ارباب

در دست عمو رفته چو دردانه ی ارباب

می  آمده انگار به کاشانه ی ارباب

 

ناموس حسینی و دلش تاب ندارد

تا آمدی عباس دگر خواب ندارد

 

چون فاطمه هستی و شبیهی تو به زهرا

باید که بخوانند تو را "ام ابیها"

تو "بضعه منی .." حسینی و عمو ها

در شان تو هم گفته فدا و ابوها

 

ای کاش نباشد به تو دلشوره دنیا

ای عاشق و معشوق ترین سوره ی دنیا

 

ای هم نفس خلوتِ تنهایی بابا

رفته است دو چشم تو به زیبایی بابا

هم بازی تو موی چلپایی بابا

دردانه او دختر بابایی بابا

 

هرکس جهت سفره تو لقمه نان بست

در اضل برای سفر خود چمدان بست

 

در روضه کبوتر شد و در واقع هوایی

با دست تو شد نوکر تو کرب و بلایی

ما را بطلب دختر ارباب، خدایی...

آییم حریم تو به پابوس، گدایی...

 

ای عشق تو دادی به گدایان چه امیدی

ما را تو بخر از کرم خود شب عیدی

 

گفتند که این صحبت خوب است و بدی نیست

گفتند که با نام رقیه ولدی نیست

گفتند که در وصف شما مستندی نیست

صحبت ز مقام تو، نه کار احدی نیست

 

انکار نمودند تو را محض حماقت

آنان که گرفتند زدستان تو حاجت...

 

هرگز نهراسیم از این سیل خروشان

تا خون علی داده به این پیکر ما جان

هستیم مدافع ز حرم، عمه سلطان

مائیم فدایی تو از لشکر ایران

 

چون تکیه ی عباس علی بر علم توست

پس امن ترین نقطه دنیا حرم توست

**

ای کاش که از زندگیت سیر نبودی

تو همسفر نیزه و شمشیر نبودی

در اوج طفولیت خود پیر نبودی

سر آمد و ای کاش زمینگیر نبودی

 

چون فاطمه رفتی و گرفتی زهمه رو

بی بی شده ای دخترک دست به پهلو...

سید حمید داودی نسب-1394