حضرت امام حجت بن الحسن العسکری-متن

« وصال در فراق»

ارتباط با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آرزوی هر منتظر مشتاق و افتخار والای هر صاحب معرفتی است. اما این کالای گرانبها به خاطر ارزش والای خود، همواره به مدعیانی مبتلا بوده است که ادعای ارتباط با قلب عالم را وسیله نیل به اهداف روا یا ناروای خویش قرار داده اند. این مدعیان خواسته یا ناخواسته -برخلاف اولیای بی ادعایی که از خورشید آن حضرت کسب نور کرده اند- رهزن مؤمنان مشتاق اما ساده دلی شده اند که دائما تشنه رسیدن خبری یا رویت اثری از آن امام غایبند.

هر منتظر با تعقلی، ضروری است با شناخت راه‌های صحیح ارتباط با ولی عصر (علیه السلام) از سویی و شناخت مدعیان ارتباط از سوی دیگر، خویش و جامعه را از در افتادن به وادی توهم و خرافه که ثمره گمراهی است، رهایی بخشد.

می دانیم که نیل به زیارت وجود مبارک اما زمان (علیه السلام) که از آن به "ملاقات" تعبیر می‌شود، غیر از ادعای "بابیت" و "سفارت" از سوی آن حضرت است. دو واژه بابیت و سفارت درباره کسانی به کار می‌رود که مدعی رابطه با امام عصر (علیه السلام) بوده و ادعا می‌کنند که از امام (علیه السلام) دستورهایی به آنها رسیده است.(1) بی شک، ملاقات و زیارت آن حضرت امری محال نیست؛ همان گونه که برخی از انسان‌های صالح در عصر غیبت به این سعادت رسیده اند و نیز بهره برداری از هدایت باطنی آن حضرت نیز امری مسلم و مقبول است. اما میان این دو و ادعای بابیت و سفارت فاصله عمیقی وجود دارد.

نه خواب و رؤیا و نه ادعای ارتباط و دریافت ارشاد از امام معصوم (علیه السلام) هیچ کدام در تعیین تکلیف عملی جامعه در ارتباط با امام عصر ارزش و اعتباری ندارد، زیرا اولا امت اسلامی به تبعیت از آن امر نشده اند و ثانیا هیچ ضابطه و قانونی برای اثبات صدق رؤیاها یا ادعاها وجود ندارد تا بتوان صحیح آن را از غیر صحیح تشخیص داد؛ و گرنه باید پذیرفت که در هر گوشه‌ای کسی سری بردارد و با ادعای دیدن رؤیایی یا دریافت فرمانی، وظیفه شرعی تازه و خاصی را بیان سازد. در این صورت بر هیچ عاقلی پوشیده نمی‌ماند که نه دین خدا از تحویل و تبدیل در امان می‌ماند و نه مسلمانان منتظر، مسیر نورانی انتظار را به سلامت می‌پیمایند.

بر این اساس، آنچه از حکم عقل و دستورهای نقل دریافت می‌شود، وظیفه دوستان و منتظران واقعی آن حضرت تکذیب مدعیان سفارت و آورندگان حکم یا پیام از سوی امام زمان(علیه السلام) است.(2) لذا نه تنها تکذیب چنین کسانی واجب است؛ بلکه هرگونه عملی که به تقویت آنان انجامد، بر اساس عقل و بر پایه حرمت کمک در ارتکاب گناه، حرام خواهد بود.

اما در این آشفته بازار مدعیان، وظیفه رهروان حقیقی چیست؟ و از کجا می‌توان به سرچشمه‌های اصیل و صحیح مکتب اهل بیت (علیهم السلام) دست یافت؟

در عصر غیبت کبرای ولی عصر (علیه السلام)، امت اسلامی برای رهایی از بی سر و سامانی و نجات از بلاتکلیفی، از سوی ائمه هدی (علیهم السلام) به اطاعت از فقیه جامع الشرایط و کسب فیض از صالحان متشرع و حکیمان متدین و متکلمان متعهد و محدثان خبیر، مامور و موظف گردیده اند. این پیروی و کسب فیض سبب می‌شود تا امت اسلامی در کنار کتاب خدا و عترت طاهرین(علیهم السلام)، با برهان عقلی، معارف اعتقادی، فضائل اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی خویش را بدست آورده و عمل نمایند.

در کنار این، همواره به یاد داشته باشیم که تشرف بی واسطه و مستقیم به محضر نورانی امام زمان (علیه السلام) لیاقت و شایستگی‌های ویژه می‌خواهد. آنچه برای همگان ضروری و میسور است، ایجاد و حفظ ارتباط روحی و معنوی با آن حضرت است که در پرتو رعایت ادب حضور و ارتباط با آن حضرت به دست خواهد آمد. انجام دادن مستحبات و اعمال صالح به نیابت از آن حضرت و اهدای ثواب آن به ارواح طیبه اهل بیت(علیهم السلام) یکی دیگر از بهترین راه هایی است که می‌تواند ارتباط انسان با آن وجود مبارک را تامین کند.

باشد که ما نیز با درک صحیح مفهوم انتظار و عمل به وظایف خود در عصر پر هیاهوی غیبت، ضمن مصون ماندن از انحرافات، از منتظران واقعی ظهور حضرتش باشیم.

(برگرفته از کتاب "امام مهدی (علیه السلام) موجود موعود"، تألیف: "آیت الله جوادی آملی"،(همراه با تلخیص و تصرف))

 

سایت lمذهبي وب فرا رسیدن نیمه شعبان، سالروز ولادت

چشمه ی جوشان زندگی و الفت دهنده ی دل‌ها بر اساس رضایت و درستکاری،

حضرت امام حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان و عدالت جویان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک می‌گوید.

امام زمان- شعر

کجایی تلف شدیم..

این جمعه ها بدون تو دلگیر می شود

آقا بدون نور تو گل پیر می شود

خورشید پشت ابر کجایی تلف شدیم..

آقا بیا، بیا به خدا دیر می شود


برای امام «والعصر»:

هر صبح و شب از شما سرودن عشق است

در هر غزلی تو را ستودن عشق است

اینها همگی به جای خود خورشیدم

در ظهر ظهور با تو بودن عشق است...

سيد حميد داودي نسب

حضرت سجاد-متن

«زبان، شمشیر دو دم»

دوره امامت امام سجاد(علیه السلام) هم زمان است با فجایعی که بنی امیه و بنی مروان به نام اسلام رقم زدند. در زمانی که یزید‌ها خود را خلیفه پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌‌خواندند، امام سجاد(علیه السلام) با بیان معارف شگرف در ادعیه به روشنگری راه حق می‌پرداختند. بسیاری از این دعاها در صحیفه‌ی سجادیه و ... گردآوری شده است.

یکی از این آثار ارزشمند، رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) می‌باشد. این کتاب شامل 51 حق است که هر یک از آن‌ها حاوی اقیانوسی از معارف انسانی می‌باشد.

به عنوان مثال سومین حقی که امام(علیه السلام) مطرح کرده‌اند، حق زبان است که به بررسی کوتاه آن بر اساس روایات می‌پردازیم:

طبق کلام امیرالمومنین (علیه السلام) وجه تمایز انسان از دیگر مخلوقات عقل و قدرت نطق و بیان اوست.(1) آدمی با زبان نیکو و خیر می‌تواند بسیاری از خرابی‌های اجتماعی را بسازد، دشمنی‌ها و عداوت‌ها را به دوستی تبدیل کند، و برعکس با زبان زشت و بد می‌تواند آبادانی‌ها را ویران کرده و دوستی‌ها و صمیمیت‌ها را به دشمنی تبدیل کند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در اهمیت حفظ زبان فرموده‌اند:

" آیا مردمان را چیزی جز حاصل زبانشان، آنها را به صورت در آتش می افکند؟!"(2)

پس زبان با این که کوچک‌ترین اعضای بدن است اما عظیم‌ترین و سنگین‌ترین فعالیت‌ها و اقدامات به وسیله‌ی این عضو کوچک انجام می‌شود. کنترل زبان موجب آرامش، آسایش و نجات از عذاب الهی در قیامت است، اگر انسان نتواند مالک زبان خود بوده و آن را آزاد بگذارد، موجب فراهم شدن مصیبت‌های دنیوی و اخروی برای سایر اعضا و جوارح می‌شود.

امام زین العابدین(علیه السلام) در باره حقوق این عضو مهم فرموده‌اند:

"حق زبان آن است که آن را از زشت گویی باز داری، به گفتار نیک و ادب عادت دهی. از گشودن زبان جز به هنگام نیاز و تحصیل منفعت دین و دنیا خودداری و از پرگویی و بیهوده‌گویی که جز زیان در بر ندارد، دوری کنی و بدانی زبان، گواه عقل و اندیشه توست و زیبایی و آراستگی به زیور عقل، نمودش به خوش زبانی تو."(3)

پس انسان باید این عضو را بالاتر از آن بداند که در بدگویی و زشت گویی به کارگیرد، یعنی خداوند این عضو را به انسان عنایت نکرده که آن را در فحش، غیبت، تهمت و این گونه امور ممنوع و مذموم و بیهوده به کارگیرد بلکه وظیفه‌ی آن ایجاد الفت، صمیمیتوتعامل نیکو براساس ادب و عقل و شرع می‌باشد.

به راستی اگر زبان آدمی عامل سعادت و یا دلیل شقاوت اوست، در این میان زبان ما، ما را به کدامین سو می‌کشاند؟! آیا آتشی است که در آن خرمن اعمالمان به تباهی می‌سوزد یا آب حیات بخشی است که شعله های دیگر را فرو می‌نشاند؟

 (برگرفته از کتاب "سیری در رساله حقوق از سلسله گفتارهای "آیت الله یثربی")

 

 سایت مذهبي وب، فرارسیدن 5شعبان، سالروز ولادت

زینت عابدین و سید ساجدین

امام علی بن الحسین(علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک می‌گوید.

حضرت عباس-متن

تجربه و تحقیق ثابت کرده است که در ایجاد و ساختن شخصیت کودک، مادر نقش غیرقابل انکاری را داراست. مادر از هر جهت به کودک نزدیک است. نخستین زمزمه‌ها و سرودها و ابراز احساس ها، از سوی او بر کودک القاء می‌شود و این مادر است که شخصیت آینده کودک را پایه گذاری می‌کند.

پیشوایان و بزرگان دین نیز از این قاعده مستثنی نیستند. به طور نمونه، شخصیتی مانند عباس (علیه السلام) که بر قله ویژگی‌های برجسته اخلاقی هم چون ادب، وفاداری، شهامت، نجابت، دینداری و ... ایستاده است، پرورش یافته دامان پرمهر مادری چون ام البنین (علیها السلام) است. اما به راستی ایشان کیست و نقش او در تربیت فرزندی چونان عباس (علیه السلام) چگونه بود؟

بانو فاطمه ام البنین (علیها السلام)، مادر عباس (علیها السلام)،در تربیت فرزند اهتمامى شایسته داشت و بذر همه صفات کمال و فضایل و خدا دوستى را در زمین بکر وجود فرزند خویش کاشت. او نقش تربیتی خود را از بدو ورود به خانه امیرالمومنین (علیه السلام) آغاز کرد.

ام البنین (علیها السلام) بر آن بود تا جاى مادر را در دل نوادگان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پر کند. فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند. ایشان فرزندان دخت گرامى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر فرزندان خود، مقدم مى داشت و عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى کرد.

تاریخ، کمتر شخصیتی چون این بانوى پاک را به یاد دارد که فرزندان بانویی دیگر را بر فرزندان خود مقدم بدارد. لیکن، ام البنین توجه به فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فریضه اى دینى مى شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود به محبت آنان دستور داده بود(1) و آنان امانت و عزیزان پیامبر بودند. لذا ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و کوشید تا حق آنان را ادا نماید. او این اخلاق بزرگ منشانه را نیز به شیوه‌های گوناگون به فرزندان خود تعلیم داد.

نقل مى کنند: روزى امیر المؤمنین (علیه السلام)، فرزندش عباس (علیه السلام) را در دامان خود گذاشت. فرزند آستین هایش را بالا زد و امام در حالى که به شدت مى گریست به بوسیدن ساعدهاى عباس (علیه السلام) پرداخت.

ام البنین (علیها السلام) حیرت زده از مشاهده این صحنه، از امام پرسید:

ـ چرا گریه مى کنید؟

حضرت با صدایى آرام و اندوهگین پاسخ داد:

ـ این دو دست را دیدم و به یاد آنچه بر سرشان خواهد آمد افتادم ..

ام البنین (علیها السلام) شتابان و هراسان پرسید:

-مگر چه بر سر آنها خواهد آمد؟

امام(علیه السلام) با نوایی مملو از تاثر فرمود:

ـ آنها از ساعد قطع خواهند شد ...

این کلمات چون صاعقه اى بر قلب مادر فرود آمد و با ترس و پریشانی پرسید:

ـ چرا قطع مى شوند؟!

امام (علیه السلام) به او خبر داد که دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش امام حسین (علیه السلام)، در کربلا قطع خواهند شد.

در این هنگام، تاریخ تصویری از مادری ثبت کرد که در حالی که می‌گریست، خداى را سپاس گفت از این که فرزندش فدایى سبط گرامى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود.(2)

ابوالفضل (علیه السلام) از همان آغاز آموخت که در راه اعتلاى کلمه حق و برافراشتن پرچم اسلام جانبازی کند؛ فرهنگی که خواهان آزاد کردن اراده انسان و ایجاد جامعه برتر است. این اعتقادات بزرگ در جان عباس(علیه السلام) ریشه داشت و با هستى اش عجین شده بود تا آنجا که با تمام قوا در راه آنها پیکار کرد. طبیعى هم بود که چنین باشد؛ زیرا مادرش نهال ارزش‌ها را در جان او غرس کرده بود.

جا دارد در این جامعه امروزی که هیاهوی آن انسان را از تفکر در بسیاری از مسایل مهم غافل می‌کند، اندکی در رسالت عظیم تربیت فرزندان خویش تامل کرده و بنگریم که تا چه میزان، در اندیشه و در عمل، به الگوهای ارایه شده توسط پیشوایانمان پایبندیم؟ و به راستی نقش مادرانه و پدرانه ما، در تکوین شخصیت و آینده فرزندانمان چیست؟

(برگرفته از کتاب "زندگی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)"، تألیف: شیخ باقر شریف قرشی (با اضافات و تلخیص))

 

سایت مذهبی وب فرارسیدن 4 شعبان، سالروز میلاد

پرچمدار خیرخواهی و وفا، تندیس عشق و ادب

حضرت ابو الفضل العباس(علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می‌گوییم.

امام حسین-متن

«باران مهربانی»

هنوز از بیابان به شهر مدینه وارد نشده بود که از اهالی شهر می‌پرسید: "کریم ترین" مردمان این شهر کیست؟ و خانه اش کجاست؟

همه مردم او را به سوی امام حسین (علیه السلام) راهنمایی کردند.

اعرابی، امام(علیه السلام) را در مسجد و در حال نماز خواندن یافت. پس رو به روی ایشان ایستاد و این اشعار را سرود:

ـ کسی که چشم امید به تو دارد و آن کسی که حلقه درب خانه تو را می کوبد، اینک نا امید نخواهد شد.

ـ تویی که بسیار بخشنده و مورد اعتماد هستی. تویی که پدرت از بین برنده نا به کاران بود.

ـ اگر بزرگان و گذشتگان شما خانواده از ابتدا نبودند، بی شک ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.(1)

او اشعارش را خواند. امام (علیه السلام) به او سلام کرد سپس از قنبر پرسید: آیا چیزی از اموال حجاز برایمان باقی مانده است؟

قنبر گفت: آری؛ مبلغ چهار هزار دینار باقی مانده.

امام فرمود: آنها را بیاور؛ کسی آمده که از ما به آن سزاوارتر است.

سپس امام(علیه السلام) روپوش خویش را از تن بیرون کرد و دینارها را در آن پیچید و از حیاء وشرم نسبت به مرد اعرابی، دست خویش را از شکاف در بیرون آورد و در حالی که این اشعار را بیان می‌فرمود آنها را به او بخشید:

ـ بگیر! و من [به دلیل این که مختصری به تو عطا کردم] از تو عذر می‌خواهم و بدان که من نسبت به تو دلسوز و مهربانم.

ـ اگر حق ما را به ما می‌دادند، باران بذل و بخشش از آسمان ما بر تو فرو می‌ریخت.

ـ ولی چه باید کرد که حوادث روزگار امور را تغییر می‌دهد و اینک در دست من عطایی اندک است.

راوی می‌گوید اعرابی پول‌ها را گرفت ولی اندکی نگذشت که صدای گریه اش بلند شد.(2)

امام (علیه السلام) به او فرمود: آیا عطای مرا نا چیز دانستی؟

اعرابی گفت: مگر پول کمی به من بخشیدی؟ در عجبم که چگونه این دست‌های بخشنده و پربرکت روزی زیر خاک خواهد رفت.(3)

(برگرفته از کتاب "مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)"، تالیف: مرحوم محمد بن شهر آشوب(ره))

 

سایت مذهبی وب فرا رسیدن 3 شعبان، سالروز میلاد

رحمت واسعه الهی و چراغ هدایت و کشتی نجات بشریت،

حضرت امام حسین بن علی (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان جهان، خصوصا شما دوست گرامی تبریک و تهنیت می‌گوید.

معرفی کتاب

« امین؛ حتی از نگاه مشرکان »

 

نگاه‌ها به در ورودی مسجدالحرام بود. همه منتظر بودند ببینند چه کسی وارد می‌شود. بزرگ قریش در زمان جاهلیت(1) برای رفع اختلاف بین قبایل پیشنهاد داده بود تا آنان اولین کسی را که از در مسجد الحرام وارد می‌شود، به عنوان حَکم بین خود بپذیرند ....

 

کعبه نیازمند تعمیراتی بود و تعمیر هر قسمت از کعبه را یکی از قبایل قریش بر عهده گرفته بود. کارها تا آنجا پیشرفت که نوبت به نصب حجر الاسود(2) در جای خود رسید. نصب حجرالاسود آن‌چنان افتخارآمیز بود که قبایل در تعیین مسئول این کار به ورطۀ اختلاف افتادند و این اختلاف تا جایی عمیق شد که حتی سخن از جنگ میان قبایل نیز به میان آمد. در نهایت همه به پیشنهاد بزرگ قریش گردن نهادند و منتظر شدند تا ببینند چه کسی به مسجدالحرام وارد می‌شود تا بین آن‌ها قضاوت کند.

 

انتظار به سر آمد و مردی وارد مسجد الحرام شد. وقتی او را دیدند با کمال خرسندی گفتند: "این امین است، قضاوت او را قبول داریم، این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)است." همه از این که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بین آن‌ها قضاوت می‌کرد، خرسند بودند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حل اختلاف تدبیری کرد و طرحی نو مطرح ساخت؛ جامه‌ای طلبید و حجر الاسود را در میان جامه قرار داد و فرمود: "هر قبیله‌ یک گوشۀ جامه را بگیرد." پس همه آن را بلند کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حجر الاسود را در جای خود قرار داد.(3)

 

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آغاز جوانی به خصلت‌های نیکو مشهور بود و هیچ شائبه‌ای از ناپاکی و نادرستی از او در اذهان وجود نداشت. شخصیتی متین و با اخلاق داشت. هرگز به مجالس عیش و نوش نرفته بود. مهمان‌نواز و اهل صلۀ رحم به شمار می‌آمد. و به ضعیفان و درماندگان کمک می‌کرد. این‌ها صفاتی است که مردم عصر جاهلیت در وصف او گفته‌اند.(4) به دلیل همین خصلت‌ها بود که در جاهلیت، مردم او را در اختلافات خود حکم قرار می‌دادند و داوری‌اش مقبولیت داشت.(5) آن‌ها در همان دوره او را «امین» می‌نامیدند؛(6) همان طور که در نصب حجر الاسود او را امین خطاب کرده بودند. حتی مشرکان هم ایشان را به راستگویی قبول داشتند؛ تا جایی که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خود را در دامنۀ کوه صفا علنی کرد، آنان در آنجا اقرار نمودند و گفتند: "ما هرگز دروغی از تو نشنیده ایم."(7)

 

این گوشه‌‌ای از منش پیامبر است، آن هم در فضایی شرک آلود و در دوران جاهلیت شبه جزیرۀ عربستان و در مواجهه با مردمانی دور از تمدن که سخت‌ترین و خشن‌ترین برخوردها را در حق او روا داشتند. اما او حتی در این برهه از تاریخ که هدف دشمنی جاهلان بود، باز هم در امانتداری و صداقت زبانزد مشرکین و دشمنان خویش بود. این مطلب، علاوه بر پند عامی که برای همۀ انسان‌ها دارد، برای ما مسلمانان نیز به گونه‌ای خاص شایستۀ توجه است. به راستی امانتداری و صدق گفتار ما در دنیای امروز و در میان هم‌کیشان یا هم‌نوعان خود چگونه است؟ حقیقتا وقتی چنین فرد والامقامی در فضای پر از گناه مکۀ قبل از بعثت، این گونه از خیانت و پلیدی دوری می‌جوید، وظیفۀ ما در مقابل دوستان و آشنایانمان چه خواهد بود؟

 

( برگرفته از کتاب "تاریخ سیاسی اسلام، سیره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)"، تألیف: رسول جعفریان (با تصرف واضافات))

 

 

 

سایت مذهبي وب فرارسیدن 27 رجب،

 

سرآغاز نزول قرآن و سالروز بعثت خاتم پیامبران،

 

حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)

 

را به تمامی آزادگان جهان، به خصوص شما دوست گرامی، تبریک و تهنیت می‌گوید

 

 

 

پایگاه اسلامی شیعی رشد

 

پاورقی ها:

1- حجر الاسود یا سنگ سیاه، جزئی بسیار مقدساز مسجد الحرام می‌باشد که در کنار کعبه قرار گرفته است. از زمان بنای کعبه، حجر الاسود درکنار آن قرار داشتهو پیش از اسلام و پس از آن، مورد توجه کامل مردم بوده است. در روایات نقلشده که حجر الاسود از سنگهای بهشتی است و همراه حضرت آدم (علیه السلام) به زمین آمدهاست

2- اعراب در زمان جاهلیت و در فضایی که هنوز رسول اکرم ( صلی اله علیه و آله وسلم ) به پیامبری مبعوث نشده بود، مشرک بودند و بت می‌پرستیدند. مولاى متقیان على ( علیه السلام ) در خطبه 26 نهج البلاغه درباره عرب در عصر جاهلیت، مى فرماید: "شما جمعیت عرب، بدترین آئین را داشتید و در بدترین سرزمین‌ها و در میان سنگ هاى خشن زندگى مى کردید و آب هاى آلوده مى نوشیدید و غذاهاى بسیار ناگوار مى خوردید و پیوسته خون هم را مى ریختید و پیوند با خویشان را قطع مى کردید (و دختران را زنده به گور مى نمودید و پسران خود را به قتل مى رساندید). بت‌ها در میان شما پرستیده می‌شد و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود."

3- سیرة النبی، جلد 1، صفحه 214-209     

4-سبل الهدی و الرشاد،جلد 2، صفحه 198

5- سبل الهدی و الرشاد، جلد2، صفحه 202

6- سبل الهدی و الرشاد، جلد 2، صفحه 202 

7- سبل الهدی و الرشاد، جلد 2، صفحه

محمد-شعر

تاریک بود شب - شب ظلمت - اما ستاره گفت: محمد

نورش پر از صدای خدا شد وقتی دوباره گفت: محمد


پرسیدم از ستوده‌ی انجیل، راهب رسید و گفت: محمد

بر روی لوح چرمی آهو چشمی کشید و گفت: محمد


بعدش گذاشت گوشه‌ی لب‌ها خالی سیاه و گفت: محمد

بعدش نشست وسیر نظر کرد در قرص ماه و گفت: محمد 


آمد صدا، صدای ملَک بود در آسمان سرود: محمد

هستی به وجد آمد و گل کرد بر شاخه‌ی وجود محمد


غار حرا به لرزه درآمد از وسعتی که داشت محمد

حتی میان سنگ ثمر داد آن دانه‌ای که کاشت محمد


در مکه «لا اله» اگر بود انداخت روی خاک محمد

الله را به آیینه آورد با آن دو چشم پاک محمد


زیبایی بهشت و نورش، تعبیر خُلق توست محمد!

اما به نام توست در این شهر صد دین نادرست محمد!

قاسم صرافان

امام رضا-شعر

گفتم به خودم از گره ی بسته نگویم


دیگر به تو از داغ دل خسته نگویم


از حاجت و دردم به تو پیوسته نگویم


می خواستم از گنبد و گلدسته نگویم


اما چه بگویم که بگیرد دلم آرام؟


با دیدن روی تو شوم نیک سرانجام


باران نشدم دل بسپارم به هوایت


یا آینه تا سر بگذارم  به سرایت


من مانده ام و حسرت لبخند رضایت


ای کاش که دعبل شوم آنگاه عبایت ...


با شعر مگر کم کنم این فاصله ها را


از دست نگاه تو بگیرم صله ها را


یک قطره از اعجاز تو هر ابر که گریان


لبریِز نمازی که تویی ، سوره ی باران


انجیل و زبورند که با علم تو یک آن –


حیرت زده ی حرف تو هستند ، به قرآن!


در حال طواف است -همانگونه که باید-


« در کعبه ی کوی تو هر آنکس که در آید »

هرگوشه ی صحن تو پرازشوروحجازست


تو قبله ی شرقی و دلم سمت نمازست


هر بیت مناجات سحر گلشن رازست


« المنـّه الله که در میکده بازست »


در عرش تو فرش قدمت بال فرشته ست


تنها حرم قدسی ِ تو هشت بهشت است

غفوري

شعر-امام رضا

در جاده مانده بود مسافر هراس داشت

در شهر شاعری همه شبها کلاس داشت

در ده زنی به شوق زیارت تمام سال

از شوهر بخیل خودش التماس داشت

گاهی بهانه مدرسه بچه بود و گاه

مردی شکایت از کمی اسکناس داشت

گاهی زن از دمد شدن چادرش خجل

گاهی شکایت از کم و بود لباس داشت

مردم تمام در پی دنیای خود ولی

شاعر به فکر رفته که بیتش جناس داشت؟!

این روزها به قکر زیارت کسی نبود

اصلا بگو کسی به سر خود حواس داشت؟!

حتی رواق و پنجره فولاد هم فقط

در عکسهای روی بنر انعکاس داشت

* شاعر نه اینکه خواست پراکنده گو شود

می خواست با حقیقت خود روبرو شود

بالی نداشت پر بزند دفترش که بود

آتش نبود گر بکشد پیکرش که بود

پایی نداشت تا بدود از ضمیر خود

در خود دمید تا بوزد بر کویر خود

بیتی اراده کرذ و از آخر شروع شد

از آسمان نوشت کبوتر شروع شد

آهی درست لحظه آخر کشید و رفت

از بین عکسهای بنر پر کشید و رفت

پر زد گذشت از گذر سازه ها و بعد

آمد نشست بر سر دروازه ها و بعد

مثل مناره های حرم قد کشید و گفت

اینجا همان در است که شاعر رسید و گفت

(( باید همه بسوی شما رو بیاورند))

(( پشت درم بگو که مرا تو بیاورند))

* در صحن سال بعد مسافر نشسته بود

جایی کنار پنجره شاعر نشسته بود

زن در کنار شوهر خود - گر به التماس -

در صحن باصفای مجاور نشسته بود

مردی کنار بچه خود بیخیال درس

وقت نماز در صف آخر نشسته بود

مد گشته بود چادر ملی ولی زنی

خاکی میان آن همه زائر نشسته بود

شاعر جناس آخر خود را تمام کرد

ذل زد ضریح را و همان دم تمام کرد

محسن ناصحی-شعر امام رضا