شعر عاشورایی-حضرت علی اصغر)ع(

شش ماه فرصت 

داشت آدم را بسازد/

 با این زمان کم 

محرّم را بسازد   

 

شش ماه ..امّا نه ! همان 

یک روز بس بود/ 

پیغمبری شش ماهه 

عالم را بسازد

 

حتماً دلیل محکمی 

دارد که طفلی /

شش گوشه ای اینقدر 

محکم را بسازد   

 

گهواره اش با خود 

جهانی را تکان داد /

منظومه ای اینسان 

منظّم را بسازد   

 

بیمار کرده مادر خود 

را ، قراراست /

عیسی دمی اینبار 

مریم را بسازد   

 

فرصت برای کودکی 

هایش نمانده /

این طفل باید ذبح 

اعظم را بسازد

یک روز را با تشنگی 

سر کرد امّا/

فرزند هاجر خواست 

زمزم را بسازد /

 

دست پدر تخت سلیمان 

شد پسر را /

بر دست بابا رفته خاتم 

را بسازد

 

این مرد اگر کوچک ! 

علمداری بزرگ است/

بر نیزه ها رفته ست 

پرچم را بسازد

 

اینجا غزل هم دست و 

پا گم کرد ، بگذار /

آتش ردیف اشتباهم 

را بسوزد... 

 

(محسن ناصحی - اصفهان)

ارامنه گفتند یا حسین...

... سم رب الحسين(عليه اسلام):

آن روز صبح زود دلم پر کشید و رفت

«آهی درست لحطه ی آخر کشید و رفت»

انگار آسمان و زمین غم گرفته بود

شعرم دوباره بوی محرم گرفته بود

عطری وزید و بر من خسته چه می گذشت

دیدم که بوی سیب ز هر کوچه می گذشت

عطری وزوید و زد به سرم شور دیگری

اصلا شهید تشنه تو یک جور دیگری

دیدم که آسمان به غمت گریه می کند

فطرس به زیر هر علمت گریه می کند

دیدم که نوحه خوان تو هستند کائنات

خورشید اقتدا به تو کرده است اصلاة!

جای اذان به ماذنه گفتند یا حسین!

حتی همین ارامنه گفتند یا حسین!

احساس می کنم دلم آرام می شود

وقتی که نام تو می هر جام می شود

بیتی سرودم و به سرم شور دیگری

اصلا شهید تشنه تو یک جور دیگری

من شاعرت نبودم و شاعر شدم تو را

در بین بیت هام مسافر شدم تو را..

می دانم از تنور به نور تو می رسم

دیگر من از عدم به حضور تو می رسم

آخر میان این دو حرم می کُشی مرا

از بس که از حرم به حرم می کِشی مرا

من آمدم که حاجی ایرانی ات شوم

بعد از طواف دور تو قربانی ات شوم

شعری سرودم به سرم شور دیگری

اصلا شهید تشنه تو یک جور دیگری...

سید حمید داودی نسب