شعر روضه حضرت رقیه

زخم‌هایم شده این لحظه مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً

 

آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟
باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلاً

 

مثلاً خانه‌مان شهر مدینه است هنوز
و تو برگشته‌ای از مسجد و حالا مثلاً

 

کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو
کارتو چیست؟ بگو شانه به موها مثلاً

 

یا بیا مثل همان قصّه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من امّ ابیها مثلاً

 

جسم نیلی مرا حال تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی، فاطمه‌اش را مثلاً

 

 

شعر روضه حضرت رقیه

 

خیزران و بوسه بر دندان و لب‌ها خوب نیست
ما عزاداریم، این بزم و طرب‌ها خوب نیست


در مذاق من که عطر سیب را حس کرده‌ام
بوی تند و تیز این ماءالعنب‌ها خوب نیست


در جواب بی ادب‌ها بی محلی کرده‌ام
چون تو گفتی صحبت با بی ادب‌ها خوب نیست


هم یتیمم هم گرسنه، پس بگو تکلیف چیست؟
عمه می‌گوید که این نان و رطب‌ها خوب نیست


گفت اطعام اسیران مستحب باشد ولی
نزد ما آوردن این مستحب‌ها خوب نیست


دیشب از تخریب دیوار خرابه بحث بود
اضطراب و ترس وقت خواب، شب‌ها خوب نیست

محمد علی کردی

شعر حضرت عباس

این خاک بهشت است که قیمت شدنی نیست
ریگ ملکوت است، عقیق یمنی نیست

افتاده ابوالفضل ابوالفضل در این دشت
دیگر علم هیچ یک انداختنی نیست

در خاک تو را دفن نکردیم و دمیدی
این گل گل خودروست، گل کاشتنی نیست

یک دست تو این گوشه و یک دست تو آن سو
بین‌الحرمینی که در آن سینه‌زنی نیست

دعوت شدۀ مجلس خوبانی و آنجا
رختی به برازندگی بی‌کفنی نیست

برخواستی و جان تو را خواست وگرنه
هر رود به صحرازده دریاشدنی نیست

شعر امام حسین

با صدایی بلند گفت حسین

تا همه بشنوند گفت حسین

 

دهنش بغض بغض ساکت بود

بدنش بند بند گفت حسین

 

 

پدرم جای ارث عشق گذاشت

پدرم جای پند گفت حسین

 

گریه می کرد در تمامی عمر

هر چه گفتم بخند گفت حسین

 

 

آه بعد از شهادتینش هم

با صدایی بلند گفت حسین

محمد خادم

روضه علی اضعر-رباعی

   #يا_رضيع_الحسين (ع)

یک تیر سه شعبه با خودش شر آورد

سقـای حسیـن را ز پـا در آورد

در حیرتم این تیـر که سقـا را کشت

حالا چه بلایی سـر اصغـر آورد

حضرت زینب -شعر


حضرت زینب(س)-مصیبت


هرگز کسی ندیده به عالم زن این‌چنین

غم خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین

در قصر ظالمان به تظلّم که دیده است

شیرآفرین زنی که کند شیون این‌چنین

هر گونه‌اش پناه یتیمی دگر شده‌ست

آری بوَد کرامت آن دامن این‌چنین

زندان به عطر نافلهٔ خود بهشت کرد

زینب چراغ نامه کند روشن این‌چنین

پیش حسین اشک و به قصر یزید لعن

با دوست آن‌چنان و بَرِ دشمن این‌چنین

در دشت بیند آن تن دور از سر آن‌چنان

بر نیزه خواند آن سر دور از تن این‌چنین

آه، ای سر حسین! چو سر در پی توام

خورشید من! به شام مرو بی من این‌چنین

از خون حجاب صورت خود کرده یا حسین

جز خواهرت که بوده به عفت زن این چنین؟

روضه گودال

     يا م

     يا مظلوم

اتحادِ هزار سرنيزه

بدنش را چه نامرتب كرد

كمك بوريا و مردم دِه

پيكر ِ شاه را مرتب كرد

***

آن طرف در هياهويِ غارت

دختري زير دست و پا ميماند

اين طرف زير ِ تيغ، مظلومي

زير ِ لب "يا غياث" را ميخواند

***

بي هوا نيزه اي به پهلو خورد

نفسش رفت و برنگشت اي واي

جلويِ خواهرش چهل تا نعل

از تن ِ شاه ميگذشت اي واي

***

دختران آه ميكشند، آخر

آهِ اين كودكان اثر دارد

همه گويند جايِ بابا كاش

رويِ ما شمر چكمه بگذارد

***

اي كه شيب الخضيب افتادي

اي كه خَدُّالتَريب افتادي

خواهرت زودتر بميرد كاش

تا نبيند غريب افتادي

***

مادري در طواف قربانگاه

هِي "بُنَيَّ بُنَيَّ" ميگويد

تشنه اي زير ِ نيزه، گه مادر

گه "اُخَيَّ اليَّ" ميگويد

***

آنقدر تشنه بود لبهايش

دست آخر به شمر هم رو زد

نفسش را عجيب بند آورد

نيزه اي كه سنان به پهلو زد

***

شمر آماده يِ بريدن شد

خنجر اما نميبرد اي داد

عاقبت با دوازده ضربه

سر ِ شاه از تنش جدا افتاد

***

جايِ گريه حسين ميبيني؟

خون ز چشمانِ خواهرت جاريست

وقت مغرب رسيده از گودال

همه رفتند شمر ول كن نيست

***

يك طرف مادري حزين ميگفت:

"آنون اولسون" حسين و مي افتاد

يك طرف خواهري صدا ميزد:

"باجون اولسون" حسين و مي افتاد

(هاني امير فرجي)

)

شعر اربعین

همه از هر کجا باشند از این راه می آیند
به سویت ای امین الله خلق الله می آیند

صف جن و ملک با زائرانت هم قدم هستند
به عشقت از عوالم خیل خاطرخواه می آیند

زمین سرمست راه افتاد و بر ما راه آسان شد
زمین و آسمان با زائرانت راه می آیند

ببین شانه به شانه هم سفید و هم سیاه اینجا
به شوق دیدن تو پا به پا، همراه می آیند

گروهی غرق توصیفند و مست مدح چشمانت
گروهی روضه خوان، با سیل اشک و آه می آیند

به شهرت میرسند و حال و روز شهر بارانی است
پر از بغضند و نم نم تا دم درگاه می آیند

مدار عاشقی سقاست، آغاز طواف از اوست
به سوی آفتاب آنجا به اذن ماه می آیند

قیامت کرده ای، انگار تصویری است از محشر
که دوشادوش هم نزدت گدا و شاه می آیند

نکیر و منکر از من گرچه زهر چشم میگیرند
به لطف گوشه چشمت آخرش کوتاه می آیند

شفر روضه حضرت رقیه

یا رقیه(س)
شب بود و صحرا بود و من ، تنها دویدم
از بین تیر و نیزه و "تن" ها دویدم

گاهی به دنبال سرت در بین سرها
گاهی به دنبال تنی تنها دویدم

خار مغیلان بود ، با پای برهنه
دنبال جایی امن در صحرا دویدم

دیروز در آغوش تو جای سرم بود
امروز هم پشت سرت بابا دویدم

لب تشنه بودم یک نفر آبم نمی داد
سرگشته دنبال سر سقا دویدم

وقتی سر اصغر ز روی نیزه افتاد
تا که نبیند مادرش آن را ... دویدم

زجر آمد و بر پهلوی من ضربه ای زد
پس در پی ارثیه ی زهرا دویدم

سیلی زد و دنیا به چشمم تارتر شد
اصلا نفهمیدم نشستم یا دویدم

وقتی شنیدم که به دیدارم می آیی
از پیش عمه هام تا اینجا دویدم

حالا نیمدانم که رویت را ببوسم
یا اینکه رگهای گلویت را ببوسم

#شهادت_حضرت_رقیه_س
#سید_حمید_داوودی_نسب
#سید_حسن_رستگار

Hamid D:
ظاهرا اینبار حال شعرهایش بهتر است
شاعر بارانیت حال و هوایش بهتر است

از نجف از کاظمین از سامرا هم گفت و من
خواندم اما بیتهای کربلایش بهتر است

کلبُهم باسط... مرا با اربعینی ها ببر
لنگ لنگان هم بیاید، سگ وفایش بهتر است

در حرم در راه در موکب ... بهشتت دیدنی است
هرچه می گردم نمی فهمم کجایش بهتر است

مادرم از درد پایش خسته بود آوردمش
اربعینی راه رفت امروز پایش بهتر است

با خود آورده است داروهای خود را منتها
از غذایت لقمه بردارد برایش بهتر است

ابتدا ، شوق من و کرببلایت انتهاست
ابتدای راه خوب و انتهایش بهتر است..

ناصحی

مدح امام حسین

   يا اباعبدالله(ع)

آن ساعتي خوش است که مستانه بگذرد

یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد

 

روزیِ ما به دست کریمان آشناست

کفر است پای سفره ي بیگانه بگذرد

 

سوگند می خوریم که ما گنج می شویم

یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد

 

خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی

ایام نوکری تو شاهانه بگذرد

 

ما عقل خويش را سر عشق تو باختيم

بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد

 

دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف

کافی است از کنار تو پروانه بگذرد

 

این روزگار می گذرد خوب یا که بد

بهتر که عمر ما در ِاین خانه بگذرد

(علي اكبر لطيفيان)

شعر- امام حسین


وقتی خدا به خلقت تو افتخار کرد

ما را برای نوکریت اختیار کرد

 

کشتی ِ هیچ‌ کس به دل ما محل نداد

اما حسین آمد و ما را سوار کرد

 

تا داغ تو جگر بخراشد به سینه‌ها

برق نگاه تو دل ما را شکار کرد

 

گر روضه‌ات نبود که ما دین نداشتیم

دین را برای ما غم تو استوار کرد

 

جانم فدای آن که تمامی عمر خویش

بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد

 

هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی‌رود

یک لحظه هرکسی که برای تو کار کرد

 

دنیا و آخرت همه مدیون زینبیم

ما را صدای ناله ي او بی‌قرار کرد

 

گیرم که گریه‌ها شده مرهم به زخم تو

باید به داغ ساقی لشکر چه کار کرد؟

(جواد حيدري)

شعر گودال-عاشورایی

   صل الله عليك يا مظلوم

كمتر بر اين غريب بدون كفن بزن

اين ضربه ي دوازدهم را به من بزن

 

هر آنچه داشت رفت دگر جستجو نكن

اينقدر اين شهيد مرا زير و رو نكن

 

 

قبول كن كه شبيه حصير افتادي

قبول كن ته گودال گير افتادي

 

مخواه تا كه سر من به گريه بند شود

بگو چكار كنم از تنت بلند شود

 

بگو چه كار كنم آب را صدا نزني

بگو چه كار كنم تا كه دست و پا نزني

 

بگو چكار كنم از تو دست بردارند

براي پيكر تو يك لباس بگذارند

 

بگو چكار كنم بيش از اين تكان نخوري

بگو چكار مكنم از سنان،سنان نخوري

 

بگو چكار كنم من؟ بگو چكار كنم؟

كنار شمر بمانم و يا فرار كنم؟

 

ميان گريه ي من اين سنان چه ميخندد

دهان باز تو را نيزه دار ميبندد

 

آهاي شمر عبا را كسي ربود برو

بيا النگوي من را بگير و زود برو

 

براي غارت پيراهنت بميرم من

چرا لباس ندارد تنت بميرم من

 

قرار نبود بيفتي و من نگاه كنم

و يا كه گريه به كوپال ذوالجناح كنم

 

مگر نبود مسلمان كه اينچنين زده اند

بلند مرتبه شاهِ مرا زمين زده اند

(علي اكبر لطيفيان)

اين روضه در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود

 

شعری رجزی -حضرت قاسم

تو خواستی کمی ز کار عشق سر در آوری
و از نهال قامت خودت ثمر در آوری
امانتی به مادر تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دم سفر در آوری
همین که از عموی خود گرفتی اذن رزم را
نمانده بود اندکی ز شوق پر در آوری
سر نترس داری و پدر بزرگ تو علیست
عجیب نیست از تنت زره اگر در آوری
نداشت قلعه کربلا وگرنه که برای تو
نداشت کار تا زچارچوب در، درآوری
رجز بخوان و خاندان خویش را به رخ بکش
که کفر این سپاه کفر بیشتر درآوری
به چرخ تیغ خود به روی خاک دشت سر بریز
بزن که از حرامزاده ها پدر درآوری
نشد حریف تو کسی و میکنند دوره ات
خدا کند که جان سالم از خطر درآوری
ز اسب سرنگون شدی به شوق شیشه ی عسل
چگونه از میان خاک ها شِکَر درآوری
هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند
تو لخته لخته از دهان خود گوهر درآوری
سَبک نمی شود مصیبت تو با دو قطره اشک
تو گریه ی حسین نه، از او جگر درآوری

موزیک مذهبی غریب آشنا+دانلود

 

غریب آشنا

موزیکی مذهبی برای پیاده رویی اربعین آقا امام حسین(ع)

با صدای:

حامد موتمر

شعر از:

فراز ملکیان

سید حمید داودی نسب

تنظیم:

امید دینلی

برای دانلود آهنگ غریب آشنا کلیک کنید

شعر عاشورايي-روضه امام حسين

فطرس رسیده جا به كبوتر نمیرسد

حتی فرشته پیش ِ تو با پَر نمیرسد

 

احیا گرفته ایم به هیئت گمان كنم

چون امشبی به دفعه یِ دیگر نمیرسد

 

رزق ِ حسین بسته به بالِ فرشته هاست

از پنجره می آید و از در نمیرسد

 

گاهی برای ما نرسیدن ، رسیدن است

آنجا كه دستِ شاه به نوكر نمیرسد

 

دنیایِ بی حسین اگر آخر ِ غم است

دنیایِ با حسین به آخر نمیرسد

 

با هم دو ابروی تو سر جنگ داشتند

مانند خنجری كه به خنجر نمیرسد

 

كوهی به كوه نَه ، كه در این روزگار ِ پست

دستِ برادری به برادر نمیرسد

 

در هیچ لحظه ای به جز از لحظه ی اَخا

در قطره ها فرات به كوثر نمیرسد

 

ارثِ پدر گلویِ بریده ست لاجرم

وقتی كه اكبر است به اصغر نمیرسد

 

وقتی كه نیستند علی هایِ كربلا

انگشترت مگر كه به دختر نمیرسد؟!

 

حق در مثل همیشه به حق دار میرسد

با این حساب شمر به حنجر نمیرسد

 

با این حساب بر تن ِ تو پاره هم شود...

...پیراهن ِ حسین به لشگر نمیرسد

 (مهدی رحیمی)-دلیجان

شعر عاشورايي-روضه امام حسين

لايوم كيومك يا اباعبدالله

کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش

مرده است احترام ... بماند بقیه اش

 

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش

 

هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت

آمد به انتقام ... بماند بقیه اش

 

شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام

شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش

 

گویا هنوز باور زینب نمی شود

بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش

 

پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته

در بین ازدحام... بماند بقیه اش

 

راحت شد از حسین همین که خیالشان

شد نوبت خیام....بماند بقیه اش

 

رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول

یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش

 

از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش

خون علی الدوام ... بماند بقیه اش

 

سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش

از پیکر امام ... بماند بقیه اش

 

بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو

من میروم به شام ...بماند بقیه اش

 

دلواپسم برای سرت روی نیزه ها

از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش

 

دلواپسی برای من و بهر دخترت

در مجلس حرام ...بماند بقیه اش

 

حالا قرار هست کجاها رود سرش

از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش

 

تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن

از روی پشت بام ... بماند بقیه اش

 

قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد

شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش

(محمد رسولي)

شعر عاشورايي-امام حسين

تقدیم به حضرت امام حسین:

قطره ای ام که زدم بر لب دریا لب را

باز کردم به ثنا گوییتان تا لب را

 

مردگان زنده نگردند تعجب دارد

چونکه تر کرده به نام تو مسیحا لب را

 

روی دستان علی ع بودی و آرام گذاشت

روی پیشانی تو ام ابیها لب را

 

با رفیقان خودش مانده چه گوید فطرس

چشم و ابروی تو را شرح دهد یا لب را

 

هر چه در جام نبی بود به جان تو چکید

تا به انگشت رساندی به تقلا لب را

 

شاعر از مدح رسیده به سری که بر نی

آیه میخواند و مردم به تماشا لب را

 

"اَحَسِبتَ . . . عَجَباً" کهف کجا ؟کرببلا؟

تشنگی کرده چنین پر ترک آیا لب را

 

آب را روی تو بستند ولی در واقع

بست بر آب روان حضرت سقا لب را

 

این که دندان تو را سنگ شکسته یعنی

بعد پیشانی و ابروی تو حتی لب را

 

تکه های بدن اکبر خود را جُستی؟

کرده ای در وسط معرکه پیدا لب را؟

 

گوش تا گوش علی پاسخ "هل من ناصر"

حنجرش کرده به لبیک ز لب وا لب را

 

چه کند در تهِ گودال اگر نگذارد

روی رگهای گلو زینب کبری لب را

 

خیزران شد قلم شاعر "كَأ ساً ناوِل"

تا به املاء جدیدی کند انشا لب را

 

ای سه سالست که با غصه نوازش میکرد

گیسوی سوخته را ، چشم ترت را ، لب را

 

عده ای آمده از غارت معجر گفتند

بهتر آنست بدوزند در اینجا لب را

 

آرزوی شب و روزم به خدا این شده است

برسانم به کف صحن تو آقا لب را

سید حسن رستگار-اصفهان

شعر عاشورایی-حضرت علی اصغر)ع(

شش ماه فرصت 

داشت آدم را بسازد/

 با این زمان کم 

محرّم را بسازد   

 

شش ماه ..امّا نه ! همان 

یک روز بس بود/ 

پیغمبری شش ماهه 

عالم را بسازد

 

حتماً دلیل محکمی 

دارد که طفلی /

شش گوشه ای اینقدر 

محکم را بسازد   

 

گهواره اش با خود 

جهانی را تکان داد /

منظومه ای اینسان 

منظّم را بسازد   

 

بیمار کرده مادر خود 

را ، قراراست /

عیسی دمی اینبار 

مریم را بسازد   

 

فرصت برای کودکی 

هایش نمانده /

این طفل باید ذبح 

اعظم را بسازد

یک روز را با تشنگی 

سر کرد امّا/

فرزند هاجر خواست 

زمزم را بسازد /

 

دست پدر تخت سلیمان 

شد پسر را /

بر دست بابا رفته خاتم 

را بسازد

 

این مرد اگر کوچک ! 

علمداری بزرگ است/

بر نیزه ها رفته ست 

پرچم را بسازد

 

اینجا غزل هم دست و 

پا گم کرد ، بگذار /

آتش ردیف اشتباهم 

را بسوزد... 

 

(محسن ناصحی - اصفهان)

شعر-حضرت  ام البنین

رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی

رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی

فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی

کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی

خودش را در کنار مادرش حس کرد بغضش ناگهان وا شد
خدا را شکر بودی زینب خود را بغل کردی

چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی
***
رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی

 محسن رضوانی

شعر-امام حسین

از خدا آمده ام تا به خدا برگردم

پس چرا از سفر کرب و بلا برگردم

می روم پشت سرم آب نریز ای مادر

وطن مادری آنجاست چرا برگردم

من به پابوسی آن سرور بی سر بروم

وای اگر از حرمش بی سروپا برگردم

کفن و چادر و انگشتر سوغاتم  نیست

بگذارید که با شرم وحیا برگردم

سر پروازبه سوی غم دیگردارم

می روم شام مگربااسرابرگردم

دل بیمار فقط ازتوشفامی خواهد

شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد...

شاعر : مجید تال

شعر-حضرت علی اکبر

علی ِ اکبرها

ای تجلی صفات همه‌ی برترها
چه‌قدر سخت بود رفتن پیغمبرها

قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده‌ای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها

پسرم! می‌روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها

سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها

بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها

مادرت نیست اگر، مادر سقا هم نیست
عمه‌ات هست به جای همه‌ی مادرها

حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها

زودتر از همه‌ آماده شدی، یعنی که:
«آن‌چنان خسته نگشته است تن لشگرها

آن‌چنان کهنه نگشته است سم مرکب‌ها
آنچنان کند نگشته است لب خنجرها»

چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها

آیه‌ات بخش شده، آینه‌ات پخش شده
علیِ اکبر من شد علیِ اکبرها

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها

با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها

لطیفیان

 

بال فرشته که خاک پای حسین است* فرش حسینیه ی عزای حسین است

فاطمه دنبالش از صبح قیامت* هرکه به دنبال دسته های حسین است

شعر من وتو که افتخار ندارد *تا که خدا مرثیه سرای حسین است

رحمت زهرا برای این که بریزد* منتظر گریه برای حسین است

در دل مردم چه هست، کار نداریم* در دل ما که برو بیای حسین است

دست به دست کسی دراز نکردیم *هر دو جهان دست ما گدای حسین است

گندم شهر حسین روزی ما شد باز* سر سفره ها غذای حسین است

پرچم کرب و بلا همیشه بلند است* محافظ پرچم اگر خدای حسین است

غزه بدون حسین است که این هست* راه نجات بشر به راه حسین است

هرچه که ما خواستیم فاطمه داده* آنچه فقط مانده کربلای حسین است

شعر عاشورایی

من آمدم دوباره به دستم قلم دهی
شاعر شوم به شعر دم محتشم دهی
عطر حرم به پیرهن دفترم دهی
پاداش این دلانه غبار حرم دهی
ما در حریم تو همه مستیم یا حسین
ما را ببخش عهد شكستیم یا حیسن
«ان الحسین..»، بَه كه چراغ تو روشن است
تقدیر من حبیب! دوجا جان سپردن است
این سینۀ كبود نشانی به این تن است
مِهر حسین مُهر مسلمانی من است
با سجده روی تربتتان من هوایی ام
با هر نمازِ سمت حرم كربلایی ام
نام حسین آمد و ما جان گرفته ایم
ابریم و در هوای تو باران گرفته ایم
از چشم ها برایِ تو پیمان گرفته ایم
ما تشنه ایم و روضه ی عطشان گرفته ایم
افتاد بر زمین و به رنگ جنون نوشت
حی علی العزای خودش را به خون نوشت
این بیت ها دوباره پر از سوز و غم شده
هنگام وصف حضرت صاحب علم شده
صحراست صفحه صفحه و دستی قلم شده
جسمی كه قطعه قطعه و انگار كم شده...
گفتند تا كه جسم پراكنده شد به عشق
«هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما»
وقتی كه هست حضرت عطشان امام ما
خوش آن زمان كه عشق شوی هم كلام ما
از باده ی الست بریزی به جام ما
ما را غبار پای حسن آفریده اند
ما را برای سینه زدن آفریده اند
شب گفت راه عشق خدایی پر از بلاست
افتاد پرده، دید سری روی نیزه هاست
فرهادی غزل به دو چشم تو مبتلاست
شیرین تر از عسل لب ساقی كربلاست
این شعرها بدون تو طعم عسل نداشت
اصلاً بدون چشم تو شاعر غزل نداشت
ای دل تو خاك پای همین خانواده ای
در لحظه های اشك چنان فوق العاده ای
با هر حسین گفتن آرام و ساده ای
«انگار روبروی حرم ایستاده ای...»
هرچند ما به نوكریت بی لیاقتیم
از كودكیِ خود همه تحت عنایتیم...

سید حمید داودی نسب-اصفهان

فراخوان دومین کنگره شعر خانگی-اصفهان

قال سيد الكونين (ص): حسين مني و انا من حسين

بسیارشیرین و لذت آفرین بود تجمعمان گرداگرد حلقه ی اشک که بی شک رشک آسمان بود. در "اولین کنگره شعر خانگی"

علمی برافراشته شد که سینه زدن پای آن صفایی عجیب داشت پس بهانه کردیم

"دومین کنگره شعر خانگی"

را تا بار دیگر لذت این تجربه نصیبمان گردد.

موضوع:

هر قلمی که در سوگ عظمای کربلا زده شود با هر موضوعی که باشد مقدس و قابل تقدیر است ما نیز تمام آثار گرانقدر شما را ارج می نهیم و علاوه بر آن منتظر تبلور طبعتان در

دو موضوع:شخصیت والای حضرت امام سجاد (علیه السلام) و عطش

هستیم.

مهلت ارائه آثار:

هرگاه از ته دل ناله ای زدید، اشکی فشاندید و بیتی سرودید با ما همراهید.

برای حرف دل، زمان و مکان نمی توان مقرر کرد با این وجود تا سومین غروب پس از عاشورا چشم به راه آثارتان خواهیم ماند تا همزمان با جمع آوری پیکر ارباً اربای اربابمان، قطعه قطعه های آثار شما را گرد آوریم.پس

 تا تاریخ:8/9/1391(مصادف با سیزدهم محرم الحرام 1434)

به یا علی ما لبیک بگویید.

*در انتهای تمامی آثار ارسالی نام و نام خانوادگی، شماره همراه و آدرس درج شود.

نحوه ارسال اثر:

بی شک پذیرنده تمامی آثار والایتان حضرت حسین (علیه السلام) و قاصدش، پیامبر سلام های کربلایی، فطرس ملک است.باعث امتنان است اگر دیگر سوختگان ماتم کربلا را در لذت سروده ی خود شریک کنید.آغوش ما برای استقبال از ابیات آسمانیتان به یکی از این طُرُق باز است:

·         از طریق ارسال به پست الکترونیکی:  yekshanbeha91@yahoo.com  

·         نظر خصوصی در وبلاگ:  http://www.yekshanbeha.blogfa.com/

·         پیامک به شماره سامانه:30006390000111

·         ارسال پستی به آدرس: اصفهان- کد پستی  74764-81558

*در انتهای تمامی آثار ارسالی نام و نام خانوادگی، شماره همراه و آدرس درج شود.

یادبود:

سپاس اصلی از آثار تقدیمی را به صاحبش وا می گذاریم و بهترین یادگاری را که همان تندیس بلورین اشک است تقدیم چکیده ی احساستان می کنیم.

با این حال در اهداء یادگاریهایی که برکت حرکتمان است به قدر وسعمان می کوشیم.

باشد که مقبول افتد...

***

زمان برگزاری کنگره:

به مصداق کل یوم عاشورا 19 روز پس از ظهر عطش در جمعه 24 آذرماه1391(مصادف با 29 محرم الحرام1434)از ساعت:9صبح گرد هم می آییم تا ناممان را در طومار عزادارانش ثبت کنند انشاا...

 

و صلي الله علي باكين علي الحسين(علیه اسلام)

شعر خوانی آقای ملکیان

دانلود شعر خوانی آقای محمد حسین ملکیان(کلیک کنید))

شعر خوانی فراز ملکیان-غزل امام زمان و مخمس عاشورایی

معرفی وبلاگ

اشعار آیینی

 

جلسه شعر آیینی انگور (کلیک کنید)

امام حسین(ع)-شعر

حسین!گوشه ی چشمی٬که حرفها دارم:

دلم گرفته٬فقط شوق "کربلا" دارم

 

تو سر پناه منی٬یک نگاه کن آقا!

مگر به غیر حسینیه من کجا دارم؟!

 

حرم نرفتم و حال دلم وخیم شده

خدا به خیر کند من هنوز جا دارم

 

دلم گرفته٬ولی وقتی کربلا دور است

دلم خوش است که من "مشهد الرضا" دارم

 

چقدر فاصله افتاد و مشهدی نشدم...

دلم شکسته٬ببین که منم خدا دارم!

 

حسین!ماه محرم شروع عشق من است

وگرنه من همه ی سال هم عزادارم

 

تمام دلخوشی ام این شده که هیئتی ام

قسم به حضرت زهرا س٬فقط تو را دارم...

***

به زیر دین حسینم ولی خدا را شکر

که صاحبی چو ابالفضل با وفا دارم...

یحیی نژاد سلامتی

امام حسین(ع)-شعر

نگاه و گوشه ی چشمی به این گدا کافیست

-تو را به جان رقیه٬همین مرا کافیست-

 

خدا کند که نگاهی کنی٬زمین خوردم!

که بر به خاک غم افتاده ای نگا(ه)کافیست

 

دلم که دست خودش نیست٬گاه می شکند

در این میانه فقط نامی از شما کافیست...

 

برای راحتی از آتش جهنم هم

دو قطرهاشک فقط پای روضه ها کافیست

 

تویی حسین!شروع تمام عاشقی ام

برای عشق٬حسینیه ی عزا کافیست

 

همه حوائج من بسته بر اشاره ی توست

همه حوائج من هیچ٬ "کربلا" کافیست

 

تمام حاجت من دیدن ضریحت بود

چقدر فاصله افتاد بین ما...کافیست!

یحیی نژادسلامتی 

امام حسین(ع)-شعر

« لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْر»

 

ای ماه شمشیر، وقت حلول است

جان جهان‌ها، از غم ملول است

این داغ حیدر، داغ بتول است

وین خون‌بهایِ، آل رسول است

سوزِ نهانی، اذن دخول است

چشمی که تر شد، نذرش قبول است

                                      این گریه‌هایِ، بی اختیارست

 

مانند امروز، کی می‌شود کی

سر‌ها به ‌رویِ، نی می‌شود نی

خون در رگِ تاک، می می‌شود می

ساقی بیانداز،  تیرِ پیاپی

قاتل امیرِ، ری می‌شود ری

پس وای بر وی، پس وای بر وی

                                   امروز اگر مست، فردا خمارست

 

شمشیر بنگر، رگ‌های او را

رگهایِ سرخِ زیر گلورا

بوسیده احمد، این سمت و سو را

خورشید رو را، مهتاب مو را

بگشای فرقِ، موی سبو را

هم پشت سر را، هم پیش رو را

                                          اکنون زمان، بوس و کنار است

 

قرآن گشودی، در سر بیاور

از سرِّ نی‌ها، سر در بیاور

پیکار یعنی، پیکر بیاور

پروانه‌ها را، پرپر بیاور

لشگر بیاور، یاور بیاور

اکبر اگر رفت، اصغر بیاور

                                        تیرِ سه‌شعبه، در انتظارست

 

ای دُرِّ نایاب، ای آب ای آب

ای گوهر ناب، ای آب ای آب

لب‌های ارباب، ای آب ای آب

عطشان و بی‌تاب، ای آب ای آب

شش‌ماهه در خواب، ای آب ای آب

ای آب ای آب، ای آب ای آب

                                          مشک دریده، دست سوارست

 

نحرین حیران، جریان بگیرید

بی‌سر بیایید، سامان بگیرید

سوغات را از، مهمان بگیرید

از خضر آبِ حیوان بگیرید

اذن سماع از سلطان بگیرید

وقت وداع است، قرآن بگیرید

                                     هنگام تن نیست، جان بی‌قرارست

 

جانا چه سازم، با زخم جانکاه

چندان نشیند، آیینه با آه

از پا فتادم، در راه بی راه

یک دلو خالی، صد آسمان چاه

«گر تیغ بارد، در کوی آن ماه

گردن نهادیم، الحکمُ لله»

                                      حبل الوریدم، در دست یارست

محمود حبیبی کسبی