یا رقیه(س)
شب بود و صحرا بود و من ، تنها دویدم
از بین تیر و نیزه و "تن" ها دویدم

گاهی به دنبال سرت در بین سرها
گاهی به دنبال تنی تنها دویدم

خار مغیلان بود ، با پای برهنه
دنبال جایی امن در صحرا دویدم

دیروز در آغوش تو جای سرم بود
امروز هم پشت سرت بابا دویدم

لب تشنه بودم یک نفر آبم نمی داد
سرگشته دنبال سر سقا دویدم

وقتی سر اصغر ز روی نیزه افتاد
تا که نبیند مادرش آن را ... دویدم

زجر آمد و بر پهلوی من ضربه ای زد
پس در پی ارثیه ی زهرا دویدم

سیلی زد و دنیا به چشمم تارتر شد
اصلا نفهمیدم نشستم یا دویدم

وقتی شنیدم که به دیدارم می آیی
از پیش عمه هام تا اینجا دویدم

حالا نیمدانم که رویت را ببوسم
یا اینکه رگهای گلویت را ببوسم

#شهادت_حضرت_رقیه_س
#سید_حمید_داوودی_نسب
#سید_حسن_رستگار