شعر عاشورايي-امام حسين

تقدیم به حضرت امام حسین:

قطره ای ام که زدم بر لب دریا لب را

باز کردم به ثنا گوییتان تا لب را

 

مردگان زنده نگردند تعجب دارد

چونکه تر کرده به نام تو مسیحا لب را

 

روی دستان علی ع بودی و آرام گذاشت

روی پیشانی تو ام ابیها لب را

 

با رفیقان خودش مانده چه گوید فطرس

چشم و ابروی تو را شرح دهد یا لب را

 

هر چه در جام نبی بود به جان تو چکید

تا به انگشت رساندی به تقلا لب را

 

شاعر از مدح رسیده به سری که بر نی

آیه میخواند و مردم به تماشا لب را

 

"اَحَسِبتَ . . . عَجَباً" کهف کجا ؟کرببلا؟

تشنگی کرده چنین پر ترک آیا لب را

 

آب را روی تو بستند ولی در واقع

بست بر آب روان حضرت سقا لب را

 

این که دندان تو را سنگ شکسته یعنی

بعد پیشانی و ابروی تو حتی لب را

 

تکه های بدن اکبر خود را جُستی؟

کرده ای در وسط معرکه پیدا لب را؟

 

گوش تا گوش علی پاسخ "هل من ناصر"

حنجرش کرده به لبیک ز لب وا لب را

 

چه کند در تهِ گودال اگر نگذارد

روی رگهای گلو زینب کبری لب را

 

خیزران شد قلم شاعر "كَأ ساً ناوِل"

تا به املاء جدیدی کند انشا لب را

 

ای سه سالست که با غصه نوازش میکرد

گیسوی سوخته را ، چشم ترت را ، لب را

 

عده ای آمده از غارت معجر گفتند

بهتر آنست بدوزند در اینجا لب را

 

آرزوی شب و روزم به خدا این شده است

برسانم به کف صحن تو آقا لب را

سید حسن رستگار-اصفهان

شعر مدح امام حسن-شعر هیات

مرا که بی قرار می کند حسن
به جرعه ای خمار می کند حسن
مرا که مست ، می ، برای غیر مست
شراب را شرار می کند حسن
مرا اگر شده است محض دلخوشی
گدای خود شمار می کند حسن
خدا ! تو خالق کرامتی ولی
بیا ببین چه کار می کند حسن!
رسول، جز حسین پاره تنش
به کیست افتخار می کند، حسن.
ضریح سینه را اگر طلا ، حسین
ولی پراز عیار می کند حسن
حسین و کشتیش درست ، منتها
مرا اگر سوار می کند ، حسن
دل مرا حسین می برد ولی
شکار را شکار می کند حسن
حسین ، کربلا – نه اینکه مادری است -
بقیع اختیار می کند حسن

محسن ناصحي-اصفهان