شعر روضه حضرت رقیه
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً
آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟
باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلاً
مثلاً خانهمان شهر مدینه است هنوز
و تو برگشتهای از مسجد و حالا مثلاً
کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو
کارتو چیست؟ بگو شانه به موها مثلاً
یا بیا مثل همان قصّه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من امّ ابیها مثلاً
جسم نیلی مرا حال تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی، فاطمهاش را مثلاً