روضه گودال

     يا م

     يا مظلوم

اتحادِ هزار سرنيزه

بدنش را چه نامرتب كرد

كمك بوريا و مردم دِه

پيكر ِ شاه را مرتب كرد

***

آن طرف در هياهويِ غارت

دختري زير دست و پا ميماند

اين طرف زير ِ تيغ، مظلومي

زير ِ لب "يا غياث" را ميخواند

***

بي هوا نيزه اي به پهلو خورد

نفسش رفت و برنگشت اي واي

جلويِ خواهرش چهل تا نعل

از تن ِ شاه ميگذشت اي واي

***

دختران آه ميكشند، آخر

آهِ اين كودكان اثر دارد

همه گويند جايِ بابا كاش

رويِ ما شمر چكمه بگذارد

***

اي كه شيب الخضيب افتادي

اي كه خَدُّالتَريب افتادي

خواهرت زودتر بميرد كاش

تا نبيند غريب افتادي

***

مادري در طواف قربانگاه

هِي "بُنَيَّ بُنَيَّ" ميگويد

تشنه اي زير ِ نيزه، گه مادر

گه "اُخَيَّ اليَّ" ميگويد

***

آنقدر تشنه بود لبهايش

دست آخر به شمر هم رو زد

نفسش را عجيب بند آورد

نيزه اي كه سنان به پهلو زد

***

شمر آماده يِ بريدن شد

خنجر اما نميبرد اي داد

عاقبت با دوازده ضربه

سر ِ شاه از تنش جدا افتاد

***

جايِ گريه حسين ميبيني؟

خون ز چشمانِ خواهرت جاريست

وقت مغرب رسيده از گودال

همه رفتند شمر ول كن نيست

***

يك طرف مادري حزين ميگفت:

"آنون اولسون" حسين و مي افتاد

يك طرف خواهري صدا ميزد:

"باجون اولسون" حسين و مي افتاد

(هاني امير فرجي)

)

شعر گودال-عاشورایی

   صل الله عليك يا مظلوم

كمتر بر اين غريب بدون كفن بزن

اين ضربه ي دوازدهم را به من بزن

 

هر آنچه داشت رفت دگر جستجو نكن

اينقدر اين شهيد مرا زير و رو نكن

 

 

قبول كن كه شبيه حصير افتادي

قبول كن ته گودال گير افتادي

 

مخواه تا كه سر من به گريه بند شود

بگو چكار كنم از تنت بلند شود

 

بگو چه كار كنم آب را صدا نزني

بگو چه كار كنم تا كه دست و پا نزني

 

بگو چكار كنم از تو دست بردارند

براي پيكر تو يك لباس بگذارند

 

بگو چكار كنم بيش از اين تكان نخوري

بگو چكار مكنم از سنان،سنان نخوري

 

بگو چكار كنم من؟ بگو چكار كنم؟

كنار شمر بمانم و يا فرار كنم؟

 

ميان گريه ي من اين سنان چه ميخندد

دهان باز تو را نيزه دار ميبندد

 

آهاي شمر عبا را كسي ربود برو

بيا النگوي من را بگير و زود برو

 

براي غارت پيراهنت بميرم من

چرا لباس ندارد تنت بميرم من

 

قرار نبود بيفتي و من نگاه كنم

و يا كه گريه به كوپال ذوالجناح كنم

 

مگر نبود مسلمان كه اينچنين زده اند

بلند مرتبه شاهِ مرا زمين زده اند

(علي اكبر لطيفيان)

اين روضه در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود

 

امام حسین(ع)-شعر

حسین!گوشه ی چشمی٬که حرفها دارم:

دلم گرفته٬فقط شوق "کربلا" دارم

 

تو سر پناه منی٬یک نگاه کن آقا!

مگر به غیر حسینیه من کجا دارم؟!

 

حرم نرفتم و حال دلم وخیم شده

خدا به خیر کند من هنوز جا دارم

 

دلم گرفته٬ولی وقتی کربلا دور است

دلم خوش است که من "مشهد الرضا" دارم

 

چقدر فاصله افتاد و مشهدی نشدم...

دلم شکسته٬ببین که منم خدا دارم!

 

حسین!ماه محرم شروع عشق من است

وگرنه من همه ی سال هم عزادارم

 

تمام دلخوشی ام این شده که هیئتی ام

قسم به حضرت زهرا س٬فقط تو را دارم...

***

به زیر دین حسینم ولی خدا را شکر

که صاحبی چو ابالفضل با وفا دارم...

یحیی نژاد سلامتی

امام حسین(ع)-شعر

نگاه و گوشه ی چشمی به این گدا کافیست

-تو را به جان رقیه٬همین مرا کافیست-

 

خدا کند که نگاهی کنی٬زمین خوردم!

که بر به خاک غم افتاده ای نگا(ه)کافیست

 

دلم که دست خودش نیست٬گاه می شکند

در این میانه فقط نامی از شما کافیست...

 

برای راحتی از آتش جهنم هم

دو قطرهاشک فقط پای روضه ها کافیست

 

تویی حسین!شروع تمام عاشقی ام

برای عشق٬حسینیه ی عزا کافیست

 

همه حوائج من بسته بر اشاره ی توست

همه حوائج من هیچ٬ "کربلا" کافیست

 

تمام حاجت من دیدن ضریحت بود

چقدر فاصله افتاد بین ما...کافیست!

یحیی نژادسلامتی 

امام حسین(ع)-شعر

« لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْر»

 

ای ماه شمشیر، وقت حلول است

جان جهان‌ها، از غم ملول است

این داغ حیدر، داغ بتول است

وین خون‌بهایِ، آل رسول است

سوزِ نهانی، اذن دخول است

چشمی که تر شد، نذرش قبول است

                                      این گریه‌هایِ، بی اختیارست

 

مانند امروز، کی می‌شود کی

سر‌ها به ‌رویِ، نی می‌شود نی

خون در رگِ تاک، می می‌شود می

ساقی بیانداز،  تیرِ پیاپی

قاتل امیرِ، ری می‌شود ری

پس وای بر وی، پس وای بر وی

                                   امروز اگر مست، فردا خمارست

 

شمشیر بنگر، رگ‌های او را

رگهایِ سرخِ زیر گلورا

بوسیده احمد، این سمت و سو را

خورشید رو را، مهتاب مو را

بگشای فرقِ، موی سبو را

هم پشت سر را، هم پیش رو را

                                          اکنون زمان، بوس و کنار است

 

قرآن گشودی، در سر بیاور

از سرِّ نی‌ها، سر در بیاور

پیکار یعنی، پیکر بیاور

پروانه‌ها را، پرپر بیاور

لشگر بیاور، یاور بیاور

اکبر اگر رفت، اصغر بیاور

                                        تیرِ سه‌شعبه، در انتظارست

 

ای دُرِّ نایاب، ای آب ای آب

ای گوهر ناب، ای آب ای آب

لب‌های ارباب، ای آب ای آب

عطشان و بی‌تاب، ای آب ای آب

شش‌ماهه در خواب، ای آب ای آب

ای آب ای آب، ای آب ای آب

                                          مشک دریده، دست سوارست

 

نحرین حیران، جریان بگیرید

بی‌سر بیایید، سامان بگیرید

سوغات را از، مهمان بگیرید

از خضر آبِ حیوان بگیرید

اذن سماع از سلطان بگیرید

وقت وداع است، قرآن بگیرید

                                     هنگام تن نیست، جان بی‌قرارست

 

جانا چه سازم، با زخم جانکاه

چندان نشیند، آیینه با آه

از پا فتادم، در راه بی راه

یک دلو خالی، صد آسمان چاه

«گر تیغ بارد، در کوی آن ماه

گردن نهادیم، الحکمُ لله»

                                      حبل الوریدم، در دست یارست

محمود حبیبی کسبی

عاشورایی-شعر

غزلی در ذکر مصائب عصر عاشورا:

آن­گاه افسری به سر سروری نماند
آری نماند پیکری، آری سری نماند

ماندند بی ­پناه­تر از پیش، اهل بیت
جز روی نی، نشانه ­ای از یاوری نماند

آتش نشست و هلهله برخاست، بعد ازآن
از خیمه ­ها به جز تل خاکستری نماند

در دشت گونه­ ها گل سیلی شکفته شد
بر گوش دختران حرم زیوری نماند

زینب دوید تا لب گودال قتلگاه
اما چه دید! در نظرش منظری نماند

می ­خواست بوسه ­ای بزند بر تن حسین
زیر سم سطور ولی پیکری نماند

می ­خواست تحفه ­ای بستاند به یادگار
اما نماند دستی و انگشتری نماند

می ­خواست روی و موی بپوشد ز چشم غیر
خاکم به سر که بر سر او معجری نماند

سر کوفتن به چوبۀ محمل بعید بود
اما شکیب رفت و ره دیگری نماند

***
بر دست، زخم سلسله؛ بر پای، آبله
در این سفر که همسفر بهتری نماند

مویه ­کُنان و موی ­کَنان جمله عرشیان
بر بال­های خیل ملائک پری نماند

آن ­روز آفتاب ز مشرق غروب کرد
زان پس اگرچه باختر و خاوری نماند

با این قیامتی که به پا شد به کربلا
باری برای حشر دگر محشری نماند

محمود حبیبی