شعر ميلاد حضرت رقیه
خورشید به پیش تو به سوسو زدن افتاد
حتی قمر از عجز به زانو زدن افتاد
جبریل که آمد، فقط از هو زدن افتاد
فطرس که سراسیمه به جارو زدن افتاد
جا دارد اگر طفل شبیه است به مادر
نازل شود از سوی خدا سوره کوثر
مردم و ملائک به در خانه ی ارباب
پس هم همه شد بر در کاشانه ی ارباب
در دست عمو رفته چو دردانه ی ارباب
می آمده انگار به کاشانه ی ارباب
ناموس حسینی و دلش تاب ندارد
تا آمدی عباس دگر خواب ندارد
چون فاطمه هستی و شبیهی تو به زهرا
باید که بخوانند تو را "ام ابیها"
تو "بضعه منی .." حسینی و عمو ها
در شان تو هم گفته فدا و ابوها
ای کاش نباشد به تو دلشوره دنیا
ای عاشق و معشوق ترین سوره ی دنیا
ای هم نفس خلوتِ تنهایی بابا
رفته است دو چشم تو به زیبایی بابا
هم بازی تو موی چلپایی بابا
دردانه او دختر بابایی بابا
هرکس جهت سفره تو لقمه نان بست
در اضل برای سفر خود چمدان بست
در روضه کبوتر شد و در واقع هوایی
با دست تو شد نوکر تو کرب و بلایی
ما را بطلب دختر ارباب، خدایی...
آییم حریم تو به پابوس، گدایی...
ای عشق تو دادی به گدایان چه امیدی
ما را تو بخر از کرم خود شب عیدی
گفتند که این صحبت خوب است و بدی نیست
گفتند که با نام رقیه ولدی نیست
گفتند که در وصف شما مستندی نیست
صحبت ز مقام تو، نه کار احدی نیست
انکار نمودند تو را محض حماقت
آنان که گرفتند زدستان تو حاجت...
هرگز نهراسیم از این سیل خروشان
تا خون علی داده به این پیکر ما جان
هستیم مدافع ز حرم، عمه سلطان
مائیم فدایی تو از لشکر ایران
چون تکیه ی عباس علی بر علم توست
پس امن ترین نقطه دنیا حرم توست
**
ای کاش که از زندگیت سیر نبودی
تو همسفر نیزه و شمشیر نبودی
در اوج طفولیت خود پیر نبودی
سر آمد و ای کاش زمینگیر نبودی
چون فاطمه رفتی و گرفتی زهمه رو
بی بی شده ای دخترک دست به پهلو...
سید حمید داودی نسب-1394