امام حسين-شعر هيئتي
السلام علی شیب الخضیب
جار ی شده است ذکر شما بر زبانمان
آتشفشان شده است تمام دهانمان
گل میکنی میان تمنای وازه ها
حالا که بوی درد گرفته بیانمان
داغ تواز کویر دل آسمان ذهن
تا چشمه های زمزم روح روانمان
تنها امید وصل تو را نوحه میکند
پس تو بریز باده ته استکانمان
آقا عروض وقافیه با ما ولی توهم
دستی بکش بر این غزل شایگانمان
آقا مدد به که تورا شاعری کنم
در خیمه ی عزای شما نوکری کنم
انگار آه وآینه و کوثر آمده
از باغ خلد ناله ی پیغمبر آمده
با نام نامی اش که تسلای قلبهاست
در دستها جام می باور آمده
این پور فطمه است که با کاروان حزن
با یاد کوچه ها و غم مادر آمده
عباس و قاسم و علی اکبر جوان
یک تیر تیز بهر علی اصغر آمده
وقتی علی اکبر لیلا به رزم رفت
راوی نوشت: حضرت پیغمبر آمده
این جا مصیبتی است که چشمان آسمان
خون گریه میکند به تماشای داستان
وقتی به روی اسب هیبت یک شیرشد پدید
خشم خدا به وادی تصویر شد پدید
بایک لگام لشکر دشمن ز هم گسیخت
فریاد جبرئیل چو تکبیر شد پدید
عباس همچو شیر به وقت شکار شد
یک صاعقه زچشم جهانگیر شدپدید
آمد کنار علقمه تا مشک پر کند
ناگاه تشنگی آیه ی تطهیر شد پدید
مشکش به دوش سوی حرم میرود ولی
در قلب مشک تیزی یک تیر شد پدید
(سقای کربلایی ساقی است نام تو
تا آب هست آینه باقی است نام تو)
تاروز حشر خنجر غم در نیام ماند
در قلبها قصه ی ساقی وجام ماند
این جا عجیب بود که تو تشنه بوده ای
امواج علقمه به لبت تشنه کام ماند
ذکر عجیب روح نواز تو تا ابد
درنای خشک مرثیه خوانها مدام ماند
آنکس که ذکرحضرت نوح است درنماز
عرش ازقیام قامت او در قیام ماند
آن کس که دست اوست تمامی عالمین
جبریل تاابد به در او غلام ماند
این روضه ایست بلند زجنجال اسبها
شد تار و پود جسم تو پامال اسبها
محمود علومي