شعری برای حجر بن عدی
"بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید"
مردی از گور به پا خاست که مست است هنوز
خبر آورد که میخانه نبسته است هنوز
ذوالفقار علی و گوشه نشینی هیهات
نه مگر پهلوی آیینه شکسته است هنوز
این سوی واقعه عباس زمین خورد و حسین،
آن سوی معرکه بر اسب نشسته است هنوز
"ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟"
یار پیداست که دیوانه پرست است هنوز
"مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟"
که دلت بر سر پیمان الست است هنوز
هر کجا قبر مُرید علی و آل علی است
بگشایید که شمشیر به دست است هنوز
مهدی جهاندار
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 3:31 توسط بنده خدا
|