محرم(شعر)-شعر هيئتي

به مناسبت محرم اینم یه شعر که هم میشه در مداحی هیئت ازش استفاده کرد هم برای لذت بردن:

زنجیر های بزم عزا را بیاوید

پرچم سياه هيئت ما را بياوريد

زنجير هاي بزمِ عزا را بياوريد

حال و هواي شعر به كلي عوض شده است

از نو رديف و وزن هجا را بياويد

تا در ميان هيئت ما حروله كنند

پس ساكنان عرش خدا را بياوريد

جاي گللاب تا كه معطر شود فضا

گرد غبار صحن رضا را بياوريد

ما تشنه مي شويم زبس سينه مي زنيم

از قدس كاسه هاي طلا را بياوريد

سر چشمه ي بقا به خدا چاي روضه هاست

پس بهر خضر چاي بقا را بياوريد

روضه تمام شد به تمناي يك طعام

حاتم نشسته است، غذا را بياويد

شاعر:محمد علي كاروان

محرم(شعر)

خورشيد را

دشت مي بلعيد كم كم پيكر خورشيد را

بر فراز نيزه مي ديدم سر خورشيد را

آسمان كو؟ تا بشويد با گلاب اشكها

گيسوان خفته در خاكستر خورشيد را

بوريايي نيست در اين دشت تا پنهان كند

پيكر از بوريا عريان تر خورشيد را

چشم هاي خفته در خون شفق را وا كنيد

تا ببيند كهكشان پر پر خورشيد را

نيمي از خورشيد در سيلاب خون افتاده بود

كاروان مي برد نيم ديگر خورشيد را

كاروان بود وگلوي زخمي زنگوله ها

ساربان دزديده بود انگشتر خورشيد را

آه اشتر ها چه غمگين و پريشان مي روند

بر فراز نيزه مي بينم سر خورشيد را

                                                              «سعید بیابانکی»